پیش از آنکه به چگونه بدون لهجه صحبت کنیم بپردازیم باید بدانیم که , لهجه در اثر تغییر در کشیدگی بیش از حد و یا کوتاهی بیش از حد مصوت ها، عدم تلفظ صحیح مصوت ها و صامت ها، تغییر در اعراب گذاری، آکسان گذاری نادرست و یا تغییر در محل تشکیل حروف (مخرج حروف) اتفاق می افتد.
در فن بیان وقتی در مورد چگونه بدون لهجه صحبت کنیم ذکر این نکته ضروری است که مقصود و منظور از آن صرفا به دست آوردن یک مهارت است برای آنکه ما بتوانیم هم با لهجه و هم بدون لهجه صحبت کنیم.
لهجه ها و گویش های مختلف یک زبان ذخائر غنی آن زبان هستند و زیبایی آن را صدچندان می کنند و این تنوع زبانی و فرهنگی دستمایه اعتلای فرهنگ کشور است. البته صحیح تر و دقیق تر آن است که به جای آنکه بگوییم چگونه بدون لهجه صحبت کنیم بگوییم که ما چگونه می توانیم به زبان معیار صحبت کنیم.
زبان معیار زبان قشرِ متوسطِ پایتخت نشینِ دانشگاهیِ هر کشوری است که در تمامی مجامع و جلسات رسمی هر کشوری صحبت می شود.
در دو سوی زبان معیار ما زبان ادبی و زبان عامیانه را داریم که تفاوت آن ها مربوط به نوع کلمات و ساختار مورد استفاده هر کدام از آن هاست. زبان معیار می تواند از دو جهت مورد بررسی قرار بگیرد , هم از جهت کلماتی که در زبان معیار به کار می روند و هم از نظر تلفظ مخرج حروف و تکیه کلام و هجا که موضوع ما در این مقاله بررسی تلفظ دقیق و صحیح مخرج حروف و تکیه کلام و هجا در زبان معیار است. اساسا اینکه ما متوجه لهجه و گویش می شویم و به این پرسش میرسیم که چگونه بدون لهجه صحبت کنیم , هم به جهت مقایسه آن با زبان معیار است.
بررسی نحوه تلفظ مخرج حروف می تواند شما را با زبان معیار آشنا کند و اینکه اگر شما خواستید بدون لهجه یعنی به زبان معیار صحبت کنید می توانید با تمرین های تلفظ صحیح مخرج حروف و رعایت تکیه کلام و هجا به این مهم دست یابید.
بررسی چگونگی تلفظ و محل تشکیل حروف و همچنین انواع تکیه کلام و تکیه هجای حروف در زبان فارسی به ما این امکان را می دهد که با نحوه صحبت کردن با زبان معیار آشنا شویم.
انواع لهجه ها و گویش ها به دلیل تغییر در اکسان ها و تاکیدات کلامی و یا تغییرات در تکیه های هجا و همچنین کشیدگی یا کوتاهی بیش از حد مصوت ها ایجاد می شود. البته در مواردی هم عدم رعایت اعراب کلمات سبب ایجاد لهجه ها و گویش های مختلف می شود. در ادامه مقاله چگونه بدون لهجه صحبت کنیم برای تقویت فن بیان و رسیدن به فن بیان قوی و قدرتمند ، به بررسی انواع صامت ها و مصوت ها و نکات مربوط به آن و تکیه هجا در زبان فارسی می پردازیم.
صامت
کام نقش اساسی در تلفظ بسیاری از صامت ها دارد. قسمت های مختلف کام که در تلفظ حروف دخالت دارند شامل:
نرم کام که خود به زائده کوچکی به نام زبان کوچک(ملازی) متصل می شود. زبان کوچک هنگام افراشته شدن، گذرگاه هوا را بر حفره خیشوم(حفره ای که بالای سقف دهان قرار دارد و از جلو به سوراخ های بینی و از پشت به نرم کام محدود می شود) می بندد و هنگامی که فرو می افتد راه خیشوم را باز می کند.
قسمت پیشتر نرم کام را پسکام می گویند که در تلفظ ک یا گ احساس می شود. بخش پیشین کام را پیشکام و بخشی که بین این دو قرار دارد و گنبدی شکل و سخت است را میانکام گویند.
صامت ها را برحسب مخرج آن ها به لبی، لبی و دندانی، پیشکامی، میانکامی، پسکامی، ملازی و گلویی تقسیم می کنند که در تشکیل همه آن ها، به جز لبی و گلویی ، زبان دخالت دارد.
هنگام تلفظ این دو واک، لب ها به هم می چسبند و عبور هوا یا صوت برای لحظه ای کاملا متوقف می شود. هنگامی که لب ها با یک حرکت ناگهانی باز می شوند، صامت شنیده می شود , با این تفاوت که پ صامت بی آواست و نفس به صورت انفجاری و خفیف بیرون می زند، ولی ب صامت آوایی است و صوتی که در حنجره تولید شده است به گوش می رسد .
در هنگام تلفظ این دو واک، آرواره هم تا حدی باز است.
برای تلفظ این دو واک، نوک زبان به پشت دندان های پیشین بالا و پهلوهای آن به لثه ها فشرده می شود و گذرگاه هوا یا صوت را برای لحظه ای مسدود می سازد. در این فاصله هوا به هیچ طریقی نباید خارج شود.
به مجرد اینکه زبان را آزاد کنید در مورد صامت ت که بی آواست، هوا و در مورد صامت د که آوایی است، صوت تولید شده در حنجره خارج می شود , در هنگام تلفظ این دو واک، مانند پ و ب، آرواره تا حدی باز است.
هنگام تلفظ این دو واک، قسمت پسین زبان به نرمکام می چسبد و از خروج هوا جلوگیری می کند. با رها شدن زبان و خروج هوا در مورد ک(صامت بی آوا) و خروج صوت تولید شده در حنجره در مورد گ(صامت آوایی) صامت شنیده می شود , میزان باز شدن آرواره در مورد این دو صامت اندکی بیشتر است.
با باز و بسته شدن آنی چاکنای (شکاف میان تارآواها) تولید می شود. هنگامی که در ابتدای کلمه بیاید، چاکنای به طور کامل بسته می شود و لی در سایر موارد این انسداد به صورت کامل اتفاق نمی افتد و فقط باعث امتداد مصوت پیش از خودش می شود . در زبان فارسی تلفظ حرف ع و همزه یکسان است.
هنگام تلفظ این واک، ملازه(زبان کوچک) یک لحظه به به انتهای زبان می چسبد و آزاد می شود , این واک از نوع آوایی است. غ هم در فارسی مانند ق تلفظ می شود. البته گاهی هم سایشی تلفظ می شود.
چگونه بدون لهجه صحبت کنیم
در هنگام تلفظ این دو صامت ، دندان های بالایی به نرمی اما به طرز استواری به لب پایین فشار می آورند و در مورد ف(بی آوا) نفس و در مورد و(آوایی) صوت تولید شده در حنجره به کناره های لب و دندان می ساید و خارج می شود . به همین علت این دو صامت را سایشی هم می گویند , ضمنا آرواره ها نیز کمی باز است.
خ:
واکی بی آواست که مخرج آن چاکنای است. با عبور هوا از درون تارآواها تولید می شود. اما اگر بین دو مصوت قرار گیرد کاملا آوایی می شود مانند: آهو، ماهی. تلفظ آن با ح در زبان فارسی یکسان است .
به آن ها صفیری هم می گویند چون تلفظ ممتدشان صدایی شبیه صفیر ایجاد می کند.
در هنگام تلفظ آن ها، هوا(در مورد س که صامت بی آواست) یا صوت (در مورد ز که صامت آوایی است) از درون کانالی که در وسط زبان ایجاد شده است و سقف آن را پیشکام تشکیل می دهد، می گذرد , در هنگام تلفظ این دو صامت انقباضی، آرواره تقریبا بسته است. تلفظ حرف ث،ص با س و حرف ذ، ظ، ض با ز در زبان فارسی یکسان است.
این دو صامت که اولی بی آوا و دومی آوایی است، با قرار گرفتن کناره های زبان روی لثه ها و سطح فوقانی آن روی پیشکام تولید می شود. آرواره تقریبا بسته است و گرد شدن لب ها به صوت حاصل، تشدید خاصی می دهد .
هنگام ادای ل نوک زبان به پیشکام می چسبد و از خروج هوا از آن نقطه جلوگیری می کند. اما کناره های زبان پایین می آیند و اجازه می دهند که هوا به خروج خود ادامه دهد , اگر ل در پایان یک کلمه و به دنبال یک واک سخت قرار گیرد بی آوا و سایشی خواهد بود , مانند: شکل، عقل
این واک با برخورد متوالی نوک زبان به پس لثه های بالا تولید می شود.
واک های خیشومی در زبان فارسی اند. برای ادای م دو لب به هم می چسبند و صوت از طریق حفره خیشوم خارج می شود. تا هنگامی که لب ها از هم جدا نشوند، تلفظ واک کامل نمی شود.
برای تلفظ ن قسمت پیشین زبان کاملا به لثه ها می چسبد. نرمکام پایین می آید و به صوت اجازه می دهد تا از خیشوم خارج شود. تلفظ این صامت نیز تا زمانی که نوک زبان از لثه جدا نشود کامل نمی شود.
مخرج این دو واک از فشار قسمت پیشین زبان به پیشکام حاصل می شود. چ بی آوا و ج آوایی است.
این واک با عبور صوت از مجرای دهان، درحالیکه با نزدیک شدن قسمت میانی زبان به میان کام تنگ شده است ، پدید می آید.
ی را به دلیل شباهتی که به مصوت ای دارد، نیم مصوت هم می گویند.
مصوت واکی است که با تولید صوت در حنجره و عبور بلا مانع آن از گذرگاه صوت پدید می آید.به عبارت دیگر هنگام تلفظ مصوت، هیچ یک از اندام های گفتار ، گذرگاه صوت را مسدود یا تنگ نمی سازند. اما برخی از آن ها وضعیت های مختلفی به خود می گیرند که شکل مجرای دهان را تغییر می دهد و همین تغییرها علت تمایز مصوت ها از یکدیگر است .
زبان فارسی دارای شش مصوت ساده است:
اَ: قسمت پیشین زبان اندکی بالا می آید و آرواره باز می شود.
اِ: قسمت پیشین زبان نسبتا بالا می آید و آرواره نیم باز است.
اُ: قسمت عقب زبان بالا می رود و آرواره نیم باز است.
آ: قسمت عقب زبان اندکی بالا می رود و آرواره کاملا باز است.
او: قسمت عقب زبان کاملا بالا می آید و آرواره بسیار کم باز می شود , لب ها گرد می شوند و از دندان ها فاصله می گیرند و در مقایسه با اُ دایره تنگتری می سازند.
ای: قسمت پیشین زبان بالا می آید و آرواره تقریبا بسته است.
زبان فارسی دارای دو مصوت مرکب نیز می باشد:
اِی: از ترکیب دو مصوت ساده اِ و ای به وجود می آید. مانند کلمه های می، نی
اُو: این مصوت از ترکیب دو مصوت ساده اُ و او به وجود می آید. مانند کلمه نو
چگونه بدون لهجه صحبت کنیم
تکیه عبارت است از برجسته کردن آوایی قسمتی از کلام (معمولا هجا) نسبت به قسمت های دیگر همان کلام و یا در تقابل با کلام دیگر. به عبارت دیگر وقتی کلمه یا عبارتی را تلفظ می کنیم، همه هجاهایی که در آن هست به یک درجه از وضوح و برجستگی ادا نمی شود، بلکه یک یا چند هجا برجسته تر است.
همین برجستگی خاص یکی از اجزای کلمه در یک سلسله اصوات ملفوظ، موجب می شود حدود فواصل هجاها را تشخیص بدهیم و هر یک از کلمات جمله را جداگانه ادراک کنیم . این صفت خاص بعضی از هجاها را که موجب انفکاک اجزای کلام از یکدیگر است در فارسی تکیه کلمه یا به اختصار تکیه می نامیم .
هجاها که بنای شعر فارسی بر آن است از حیث کمیت دو نوع دارد که یکی را هجای بلند و یکی را هجای کوتاه می خوانیم.
حروف فارسی همگی ساکن و خاموشند(صامت) و با کمک حرکات یا حروف مصوت(صدادار) که عبارت از این شش علامت هستند ( َ ِ ُ آ اُ ای)آن ها را تلفظ می کنیم .
بر اثر به هم پیوستن حروف بی صدا و صدادار هجا به وجود می آید و آن با یک جریان صوت حاصل می گردد .
هجا در زبان فارسی عبارت است از یک رشته آوایی پیوسته است که از یک واکه و یک تا سه همخوان تشکیل می یابد. منظور از رشته آوایی پیوسته آن است که اجزای سازنده هجا طی یک فرایند تولیدی بدون مکث، تولید می گردند. واکه به منزله مرکز یا هسته یا محور هجاست و همخوان در حکم حاشیه یا دامنه آن است .
چگونه بدون لهجه صحبت کنیم
1- به طور کلی آنچه اسم در زبان فارسی داریم مانند اسم عام و اسم خاص اسم مصدر(پرورش، نکوهش) و اسم فاعلی (بران، برنده) اسم مفعول ، اسم مرکب ، همه انواع صفت جامد و مرکب و غیره، تکیه آن در آخرین هجاست , مانند کتاب ، اقیانوس ، درخت
2- اگر کلمه ای یک هجایی باشد ، چه کوتاه ، چه بلند ، چه کشیده ، خود دارای تکیه است مانند سر، گل، آب، دست، دور، ماست
3- اسم در حالت نکره یا مفرد:اضافه کردن ی در آخر اسم مانند مردی (یک مرد)، کتابی (یک کتاب)، خیابانی، کتیبه ای و مانند آن ها هیچ تغیری در تکیه هجا نخواهد داشت و تکیه در آخرین هجا خواهد بود , مانند : او مردی دانشمند بود – بیابانی بی آب و علف بر سر راهش بود – کتیبه ای با خط میخی در موزه دید
4- اگر ی اضافه شده به آخر اسم حالت نسبی داشته باشد، چه مصدر و اسم مصدر باشد و چه جز آن، محل تکیه هجا تغییر می کند، هم معنی دیگری می گیرد. در حالت نسبت تکیه به آخرین هجایی که از ترکیب حرف بی صدای انتهای واژه و ی نسبت ساخته منتقل خواهد شد , مانند زندگی ، فرزانگی ، استادی ، شاگردی
اگر اقیانوسی را به معنی یک اقیانوس بخوانید، تکیه روی اخرین هجای کلمه یعنی نوس است. اما اگر ی را به معنی ی نسبت بخوانید تکیه به سی منتقل می شود .
5- در واژه های مرکب چه اسم ، چه صفت ، چه قید ، وقتی که دو واژه با هم ترکیب می شوند ، تکیه از روی آخرین هجای کلمه اول برداشته می شود و آن دو واژه در حقیقت یک واژه خواهد شد که تکیه در آخرین هجا است. این قاعده در مورد پسوند و پیشوند هم قابل اجرا است مانند بازداشت یا خداپرست
مانند : سمن بویان غبار غم چو بنشینند، بنشانند پری رویان قرار دل چو بستیزند بستانند (حافظ)
6- حالت ندا یا خطاب: در این حالت اسم با علامت ندا (چه در اول واژه، مثل: ای، الا، یا و … چه در آخر مثل: الف آخر) منادا می شود. در صورت نخست تکیه از هجای آخر به هجای اول منتقل می شود و به طور طبیعی هجای اول را با فشار و تاکید ادا می کنیم. مانند: الا یا ایها الساقی، ای عاشقان، آی آدم ها. اما اگر اسم توسط الف آخر منادا شود جای تکیه هجا در واژه تغییر نمی کند.
اگر تکیه را از روی مصوت آ به آخر کلمه ببرید معنی قدرت و توانایی پیدا می کند و از حالت خطابی خارج می شود.
7- در حالت اضافه: در این حالت حرف ساکنی که در آخر کلمه اول قرار دارد، با حرکت زیر یا کسره، که علامت اضافه است ترکیب می شود هجای دیگر را می سازد (هجای میان دو کلمه) این همیشه بی تکیه است و تکیه روی هجای قبل از آن قرار می گیرد، یعنی در همان جایی که در کلمه اول، قبل از حالت اضافه قرار داشت. کلمه بعدی هم تکیه هجای خود را حفظ خواهد کرد. مانند: مداد محمد، دندان طلا، کوه دماوند، سرای دانش، خلیج فارس، دریای مازندران، با کاروان حله، مردان بزرگ تاریخ ادب ایران، هفت خوان رستم
1- در تمام صیغه های فعل ماضی به جز مفرد غایب، تکیه بر هجای ماقبل آخر است. مانند: شنیدم، رفتی، بردیم، سوختید، پرستیدند و در صیغه مفرد غایب تکیه روی هجای آخر است. مانند: فرمود، پرسید، شنید، آزمود، پژمرد
2-اگر بای زینت یا تاکید روی افعال بیاید، در هر شش صیغه تاکید در اول کلمه و روی حرف ب قرار می گیرد. مانند: بفرمود، بگفت، بخورد، برفتند،
3- در افعال ماضی استمراری، تکیه قوی روی حرف می قرار می گیرد. مانند: می نشست، می خوردم، می گفتند
4- در ماضی نقلی تکیه در تمام شش صیغه روی هجای آخر جزء اصلی فعل (اسم مفعول) قرار دارد. مانند: رفته ام، دیده ای، افتاده اند، گفته است
5- در ماضی بعید دو تکیه وجود دارد یکی روی هجای آخر اسم مفعول و دیگری روی هجای اول فعل معین بودن. مانند: رفته بودم،دیده بودند
6- در فعل مضارع اگر بدون حرف استمرار می استفاده شود، تکیه روی هجای آخر است ولی اگر با می نوشته شود، تکیه روی می است. نویسم، می نویسم، آورم، می آورم
7- در فعل امر اگر بدون بای امر نوشته شود، تکیه روی هجای آخر است. مانند: پسند، گریز، پذیر،گشای. و اگر به همراه بای امر استفاده شود، تکیه روی ب است. مانند: بگشای، بخور، بریز
8- در فعل نهی و یا نفی همیشه تکیه روی حرف نفی (م) و حرف نهی (ن) است. مانند: مخور، نپوش، نرو،مدار
چگونه بدون لهجه صحبت کنیم
1- در حروف استفهام و ضمایر پرسشی اگر جزء که و چه به تنهایی باشد تکیه در همان جاست و اگر با جزء دیگری همراه باشد، گاه تکیه روی جزء اول یعنی همان که و چه است مانند: چرا، که را، چه کس، چقدر، چه اندازه. و گاهی تکیه روی هجای آخر است مانند کجا، کدام
2- در ضمایر مبهم هرگاه به صورت ترکیب ساده باشند، مانند: برخی، بعضی، عده ای، گروهی، پاره ای، خیلی ها و .. تکیه روی هجای ماقبل آخر است. و در ضمایر مبهم که جزءاول آن ها، همه، هر و هیچ باشد تکیه روی هجای اول یا جزء اول ترکیب است مانند: همه کس، هرسال، هیچ کس،هر که، هر چه
مانند: هر کسی را نتوان گفت که صاحب نظر است عشق بازی دگر و نفس پرستی دگر است (سعدی)
فرصت شمر طریقه رندی که این نشان چون راه گنج بر همه کس آشکاره نیست (حافظ)
همه کس طالب یارند چه هشیار و چه مست همه جا خانه عشق است چه مسجد چه کنشت (حافظ)
3- ضمایر منفصل در حکم اسم و صفت هستند و روی هجای آخر تکیه می گیرند. مانند: من، تو، او و ما که البته تک هجایی هستند و شما، ایشان و آنها که روی هجای آخر تکیه می گیرند.
4- ضمایر متصل مفعولی حالت اضافی و متممی دارند و در حالت اضافه تکیه نمی گیرند چون جزء آخر کلمه آن ها با کسره اضافه ترکیب می شود و هجای دیگری را به وجود می آورد که بی تکیه است و تکیه به هجای ماقبل آن داده می شود. مانند: کتابت، بردشان. در مورد کتابت و ترکیب های مشابه باید دقت کرد. اگر تکیه را به هجای آخر بدهید معنای کلمه تغییر می کند
5- بیشترین اشتباهی که در رعایت جای تکیه در کلمه می شود، در ضمیر متصل ت مفرد مخاطب است.این ضمیر مانند سایر ضمایر نظیر خود، مطلقا تکیه نمی گیرد. ولی با کوچکترین اشتباه گوینده تکیه هجای قبل به ت منتقل و معنای کلمه عوض می شود. مانند بیت:
نه وصلت دیده بودم کاشکی ای گل نه هجرانت که جانم در جوانی سوخت، ای جانم به قربانت
1- در تمامی ترکیب های پسوندی تکیه روی هجای آخر قرار می گیرد. مانند:پهنا، درازا، دانا، گفتار، پدیدار، گرفتار، خوراکف خندان، سالانه، نمکدان، علفزار، رخسار، دانشکده، انسانیت، بدی، خوبی،دادگر، آخرین، زرینه، سیمین و …
2- پیشوند هایی که بر سر فعل می آید علاوه بر تکیه فعل، خود نیز تکیه می گیرد. مانند: درگذشت، بازداشت، برآورد ولی اگر همین افعال به معنای مصدری به کار روند مطابق قاعده تکیه در هجای آخر است. مانند: درگذشت استاد
3- اگر پیشوند بر سر اسم یا مصدر یا صفت یا بن ماضی و مضارع قرار بگیرد، جز در موارد فعلی شدن، در بقیه موارد تابع قاعده اسما خواهد بود و تکیه به هجای آخرین تعلق خواهد گرفت. مانند: بخرد، بنام، بهوش، بشکوه،بازرس، برخورد، بی دست و پا، درگذشت، درگیر، ناپدری، همکار، فراخور و …
الف: گاهی مانند حالت قبلی تکیه روی آخرین هجای اسم است به شرطی که معنای دیگری در زبان فارسی نداشته باشد(مانند یارا)
ب: گاهی تکیه روی اولین هجا قرار می گیرد. مانند یارا، دلبرا که تکیه روی دل است. گاهی هم از آن عبور می کند و قسمتی از هجای بعدی را هم دربر می گیرد. مانند جانا، دلا، سرورا، عاشقا. در چنین مواردی در خوانش شعر و متن، نحوه استفاده از تکیه به ذوق و سلیقه مخاطب برمی گردد به شرطی که معنای کلمه را عوض نکند.
بعد از آگاهی در مورد مخرج حروف و نحوه تلفظ آن ها و همچنین آشنایی با تکیه هجا می توانیم با خوانش متون مختلف به رفع ایرادهای تلفظی خود بپردازیم و چطور بدون لهجه صحبت کنیم را تمرین کنیم .
نمونه سخنرانی درباره انسان خندان توسط دکتر زند در سری نشست های ماهانه آکادمی فن…
رویداد 6 آکادمی فن بیان در فرهنگسرای ارسباران در اردیبهشت ماه 1402 برگزار شده است.…
رویداد 5 مربوط به همایش آکادمی فن بیان در اسفند ماه 1401 در خانه شعر…