آموزش
لحن
دکلمه
مشاوره
رایگان
فن بیان
نقشه
راه
فن بیان

.

.
غزل 32 حافظ با خدا چو صورت ابروی دلگشای تو بست آغاز می شود. وزن غزل خدا چو صورت ابروی ، مفاعلن فعلاتن مفاعلن فعلن (مجتث مثمن مخبون محذوف) می باشد. در ادامه می توانید متن کامل غزل و همچنین معنی لغات و شرح و تفسیر ابیات را مشاهده کنید. شرح و تفسیر برگرفته از کتاب شرح سودی بوسنوی بر حافظ ترجمه دکتر عصمت ستارزاده می باشد. ضمنا می توانید از فایل pdf متن، معنی و تفسیر غزل 32 حافظ استفاده کنید.

آنچه در ادامه می خوانید:

1- متن غزل

2- دکلمه غزل 

3- شرح و تفسیر غزل

4- معنی لغات

غزل 32 حافظ خدا چو صورت ابروی دلگشای تو بست

متن غزل 32 حافظ

خدا چو صورتِ ابرویِ دلگشایِ تو بست

گشادِ کارِ من اندر کِرِشْمِه‌هایِ تو بست

مرا و سروِ چمن را به خاکِ راه نشانْد

زمانه تا قَصَبِ زرکشِ قبایِ تو بست

زِ کارِ ما و دِلِ غُنْچِه، صد گِرِه بگشود

نسیمِ گُل چو دل اندر پیِ هوایِ تو بست

مرا به بندِ تو دورانِ چرخ راضی کرد

ولی چه سود که سررشته در رضایِ تو بست

چو نافه بر دلِ مسکینِ من گره مفکن

که عهد با سَرِ زلفِ گره گشایِ تو بست

تو خود وصالِ دگر بودی ای نسیمِ وصال

خطا نگر که دِلْ امّید در وفایِ تو بست

ز دستِ جورِ تو گفتم زِ شهر خواهم رفت

به خنده گفت که حافظ برو که پایِ تو بست

دکلمه غزل 32 حافظ

دکلمه غزل خدا چو صورت ابروی دلگشای تو بست با صدای استاد حسین زند

شرح و تفسیر غزل 32 حافظ

خدا چو صورتِ ابرویِ دلگشایِ تو بست

گشادِ کارِ من اندر کِرِشْمِه‌هایِ تو بست

دلگشا: [ دِ گ ُ ] مفرح . غم زدا. فرخ بخش

اَبْرویِ دِلْگُشا: ابروی ناپیوسته. ابروانی که میان آن ها فاصله باشد. کنایه از صورت باز و بشاش و شاد

گُشادِ کار: گشایش کار

کرشمه: [ ک ِ رِ م َ / م ِ ] ناز و غمزه . عشوه

معنی بیت: وقتی خداوند ابروان باز و گشاده تو را بر چهره ات نقش می زد، گشایش کار من را در اشارت دلبرانه ابروانت قرار داد.

حاصل کلام از دل می رود ز دستم صاحبدلان خدا را این است که خدایا طاقتم طاق شده است. به لهجه تهرانی یعنی صبر و تحملم تمام شده است.

مرا و سروِ چمن را به خاکِ راه نشانْد

زمانه تا قَصَبِ زرکش قبایِ تو بست

به خاکِ راه نشانْد: به خاک سیاه نشاند

قصب: [ ق َ ص َ ] نوعی پارچه ظریف کتانی . لباس کتان

توضیح مختصر در مورد قبای نرگسی

در برخی نسخ به جای قبای زرکش قبای نرگسی آمده است. قبای نرگسی کمربند مخصوص به خود را دارد که از داخل لباس رد می شود و دو سر کمربند مذکور گاهی با گلابتون و یا ابریشم تزئین می شود. البته برخی مواقع با طلای خالص و یا نقره هم تزئین می شود و نشانه تمول و ثروت فرد است. به این نوع کمربند قصب می گویند.

زرکش: [ زَ ک َ / ک ِ ] زرکشنده . آنکه تارهای زر به پارچه کشد. پیراهن زربفت . در نسخ دیگر به جای زرکش، نرگس آمده است.

قبا: [ ق َ ] قَباء. جامه ٔ پوشیدنی را گویند. جامه ای است معروف که از سوی پیش باز است و پس از پوشیدن دو طرف پیش را با دکمه بهم پیوندند.

معنی بیت: همین که زمانه لباس حریر زربفت را بر اندام موزون و متناسب تو دوخت، از درد فراق من و هزاران چون من را به خاک سیاه نشاند.

زِ کارِ ما و دِلِ غنچه، صد گره بگشود

نسیمِ گُل چو دل اندر پیِ هوایِ تو بست

گره: [ گ ِ رِه ْ ] مشکل . گره گشا به معنای مشکل گشا است

از دل گره گشودن: [ گ ِ رِه ْ گ ُ دَ ] غم دل را بردن . شاد کردن دل

معنی بیت: وقتی نسیم از کوی تو گذر کرد به واسطه آوردن عطر تن تو همه مشکلات حل شد و غم دل رفت و دلشاد شدیم.

مرا به بندِ تو دورانِ چرخ راضی کرد

ولی چه سود که سررشته در رضای تو بست

بَنْدِ تو: گرفتار تو . اسیر تو

دُورانِ چرخ: گردش زمانه

سررشته: [س َرْ، رِ ت َ / ت ِ ] کنایه از چاره ٔ کار و تدبیر مطلب . کنایه از مهار و زمام و اختیار کار

سررشته در رضای تو بست: زمام و اختیار کار را به دست تو داد

معنی بیت: گردش روزگار من را اسیر و عاشق تو کرد. ولی چه سود که زمام و اختیار این عشق را به دست تو داد.

چو نافه بر دلِ مسکینِ من گره مفکن

که عهد با سَرِ زلفِ گره گشایِ تو بست

نافه: [ ف َ / ف ِ ] کیسه ای مشکین به اندازه ٔ تخم مرغی که زیر پوست شکم آهوی ختای نر قرار دارد ودر آن مشک وجود دارد. چون از ابتدا مثل غنچه به صورت گره بوده است شاعر آن را مثال آورده است.

مسکین: [ م ِ ] بیچاره، درمانده

گره افکندن: [ گ ِ رِه ْ اَ ک َ دَ ] (مصدر مرکب ) مشکل کردن . سخت کردن کاری را.

عَهْد: پیمان . قول و قرار

گره گشا: مشکل گشا

زلف گره گشای: کنایه از زلفی است که صاف بر شانه ها ریخته و گره ها و پیچ و تاب هایش باز شده و برای عاشق مشکل گشا است

معنی بیت: کار را از این که هست مشکلتر نکن و من عاشق درمانده را بیش میازار که گیسوان مُشکین و گشاده و زیبایت دوای درد دل من است.

تو خود وصالِ دگر بودی ای نسیمِ وصال

خطا نگر که دِلْ امّید در وفایِ تو بست

نسیم وصال: تمایل و اشاره و پیام اولیه معشوق که عاشق را امیدوار می کند

خطا نگر: اشتباه این بود

معنی بیت: به یک اشاره و پیغام تو عشق در وجود من شعله کشید و جان دیگری به من بخشیدی. اشتباهم این بود که دل به وفای زیبارویان بستم.

البته سودی در این بیت دگر را به معنای دیگری گرفته و چنین معنا کرده که تو معشوق کس دیگری بودی و من اشتباه کردم که دل به تو بستم.

ز دستِ جورِ تو گفتم زِ شهر خواهم رفت

به خنده گفت که حافظ برو که پایِ تو بست

جور: ظلم، ستم

که: حرف تعلیل ، چه کسی

معنی بیت: گفتم از جور و جفای بی اعتنایی تو از شهر خواهم رفت. با تمسخر گفت چه کسی جلوی تو را گرفته، برو. مراد آنکه تو اسیر و عاشق منی و نمی توانی بروی پس تهدید بیهوده نکن

 نویسنده: دکتر زند