غزل 29 حافظ: ما را ز خیال تو چه پروای شراب است

آموزش
لحن
دکلمه
مشاوره
رایگان
فن بیان
نقشه
راه
فن بیان

.

.
غزل 29 حافظ با ما را ز خیال تو چه پروای شراب است آغاز می شود. وزن غزل ما را ز خیال تو چه پروای شراب است ، مفعول مفاعیل مفاعیل مفاعیل (بحر هزج مثمن اخرب مکفوف مقصور) می باشد. در ادامه می توانید متن کامل غزل و همچنین معنی لغات و شرح و تفسیر ابیات را مشاهده کنید. در شرح و تفسیر از کتاب شرح سودی بوسنوی ، شرح حافظ دکتر خطیب رهبر، دکتر عبدالحسین جلالیان و شرح شوق دکتر حمیدیان بهره گرفته شده است. ضمنا می توانید از فایل pdf متن، معنی و تفسیر غزل 29 حافظ استفاده کنید.

آنچه در ادامه می خوانید:

1- متن غزل

2- دکلمه غزل

3- شرح و تفسیر غزل

4- معنی غزل و لغات

متن غزل 29 حافظ

ما را ز خیالِ تو چه پروایِ شراب است ؟
خُمْ گو سَرِ خود گیر که خُمْخانه خراب است!

گَرْ خَمْرِ بهشت است بریزید، که بی دوست
هر شربتِ عَذْبَم که دهی عینِ عذاب است!

افسوس! که شد دلبر و در دیدۀ گریان
تحریرِ خیالِ خطِ او نقشْ بر آب است

بیدار شو، ای دیده، که ایمن نَتَوان بود
زین سیلِ دمادم که در این منزلِ خواب است

معشوقْ عَیان می‌گذرد بر تو، ولیکن
اَغْیار همی‌بیند از آن بستهْ نقاب است

گُل بر رخِ رنگینِ تو تا لطفِ عرق دید
در آتشِ شوق، از غمِ دل، غرقِ گلاب است

سبز است در و دشت، بیا تا نَگُذاریم
دست از سَرِ آبی که جهانْ جملهْ سراب است!

در کنجِ دِماغم مَطَلَب جایِ نصیحت
کاین گوشه پر از زمزمۀ چنگ و رباب است

بی رویِ دل‌آرایِ تو ای شمعِ دل‌افروز
دلْ رَقْص‌ْکُنان بر سَرِ آتش چه کباب است

حافظ چه شد ار عاشق و رند است و نظرباز؟
بس طورِ عجبْ لازمِ ایّامِ شَباب است

→ غزل شماره 28: به جان خواجه و حق قدیم و عهد درست

دکلمه غزل 29 حافظ

دکلمه غزل ما را ز خیال تو چه پروای شراب است با صدای استاد حسین زند

شرح و تفسیر غزل 29 حافظ

ما را ز خیالِ تو چه پروایِ شراب است ؟
خُمْ گو سَرِ خود گیر که خُمْخانه خراب است!

پَرْوا: میل، رغبت | توجه، اعتنا، التفات

سر خود گرفتن: [ س َ رِ خوَدْ / خُدْ گ ِ رِ ت َ ] کنایه از به هوای دل خود رفتن . به فکر و اندیشه و کار خود بودن . از پی کار خود رفتن

خمخانه: [ خ ُ ن َ / ن ِ ] شرابخانه . میکده . میخانه

معنی بیت: من با فکر تو چنان مست می شوم که دیگر میل و رغبتی به شراب ندارم. به ساقی بگو پی کار خود باشد که با خیال مستی آور یار، میکده از رونق افتاده است.

گَرْ خَمْرِ بهشت است بریزید، که بی دوست
هر شربتِ عَذْبَم که دهی عینِ عذاب است!

خَمْرِ بهشت: شراب بهشتی. اشاره به آیۀ ۲۱ سورۀ دهر: وَ سَقیهُم رَبُّهُم شَراباً طَهورا.

عذب: [ ع َ ] خوش گوار. پاکیزه از آب و خورش . (منتهی الارب ). آب و طعام گوارا. آب خوش . خوردنی و نوشیدنی خوشگوار. گوارا. خوش

معنی بیت: بی یار اگر شراب بهشتی بود آن را دور بریزید. در فراق یار هر شراب گوارایی برایم، تلخ و ناگوار است. مخلص کلام آن که بی یار، شراب بهشتی هم که باشد از زهر هلاهل بدتر است.

افسوس! که شد دلبر و در دیدۀ گریان
تحریرِ خیالِ خطِ او نقشْ بر آب است

تَحْریرِ خیال: تصور خیال، تجسم خیال

خط: ریش .محاسن . سبیل . مویهایی تازه که بر عارض می روید || اثر. علامت . نشان

نقش بر آب: کنایه از هر کار بیهوده و بی حاصل

معنی بیت: دریغ و افسوس که یار رفت و بر چشمان اشک آلود من نگاشتن صورت خیالی معشوق، کار بیهوده ای ست چرا که هر نقشی که بیاید با اشک شسته می شود و از بین می رود.

بیدار شو، ای دیده، که ایمن نَتَوان بود
زین سیلِ دمادم که در این منزلِ خواب است

دیده: چشم

سِیْلِ دَمادَم: کنایه از اشک های پیاپی

منزلِ خواب: کنایه از چشم است

معنی بیت: ای چشم خواب آلود، بیدار شو که از این سیلِ اشک هایِ پیاپی که به خاطر فراق یار، روان است، در امان نمی مانی.

معشوقْ عَیان می‌گذرد بر تو، ولیکن
اَغْیار همی‌بیند از آن بستهْ نقاب است

عَیان: یقین در دیدار. معلوم . هویدا. روشن . واضح . مبین

اغیار: [ اَ ] دشمنان و مخالفان محبوب . مردمان اجنبی و بیگانه و نامحرم

بسته نقاب: نقاب بسته . کسی که نقاب به صورت زده است و رویش را پوشانده است

معنی بیت: اگر معشوق، نقابی به چهره دارد به دلیل وجود نامحرمان و بیگانگان است، واگرنه آشکارا بر تو نمایان می شد.

گُل بر رُخِ رنگینِ تو تا لطفِ عرق دید
در آتشِ شوق، از غمِ دل، غرقِ گلاب است

رَنْگین: خرم و شاداب . پررونق و باصفا. پرلمعان و درخشنده . زیبا و وجیه

لُطف: دقیقه یا خصوصیتی از جمال و زیبایی . نازکی . لطافت . تری

عَرَق: آب پوست است که از ریشه ٔ مویها جاری گردد. و آن اسم جنس است و جمع نگردد. و اصل آن برای حیوان است و در غیر آن ، به صورت استعاره به کار رود

معنی بیت: وقتی گل، عرقِ چهره ات را که باعث درخشندگیِ صورتِ زیبایت شده بود را دید، چنان آتش رشک و حسادت در وجودش شعله کشید که در گلاب خودش غرقه شد. همانطور که می دانید فرایند گلاب گیری با حرارت آتش و جوشاندن گل انجام می شود.

سبز است در و دشت، بیا تا نَگُذاریم
دست از سَرِ آبی که جهانْ جملهْ سراب است!

در و دشت: [ دَ رُدَ ] از: در به معنی دره + و + دشت به معنی هامون . مخفف دره و دشت

سَرِ آب: کنار آب . منظور شراب است

سَراب: تصویری موهوم که در روز و روی سطح افقی به دلیل انعکاس نور بر لایه‌ای از هوای رقیق‌شدۀ نزدیک به سطح زمین تشکیل می‌شود و شبیه آب به نظر می رسد

معنی بیت: دره و دشت و هامون، همه جا سبز و خرم است. بیا و لحظه ای برای باده نوشی و میگساری در این طبیعت خرم و شاداب را از دست ندهیم که جهان همه سراب و فریب است و دوامی ندارد.

در کنجِ دِماغم مَطَلَب جایِ نصیحت
کاین گوشه پر از زمزمۀ چنگ و رباب است

کُنْجِ دِماغَ: عمق اندیشه . گوشه مغز

زمزمه: [ زَ زَ م َ ] بمعنی زمزم است که به آهستگی چیزی خواندن . خوانندگی و ترنم به آهستگی . نغمه . سرود

چنگ: [ چ َ ] سازی است مشهور که سر آن خمیده است و تارها دارد.

رباب: [ رَ ] نام سازی است تاردار که نام دیگرش طنبور (تنبور) است

معنی بیت: من حوصله نصیحت ندارم و تو هم در فکر و اندیشه من جایی برای نصیحت پیدا نمی کنی که این مغز پر از آواز و ترنم و شادباشی و شادخواری و میگساری است.

بی رویِ دل‌آرایِ تو ای شمعِ دل‌افروز
دلْ رَقْص‌ْکُنان بر سَرِ آتش چه کباب است

دل‌آرا: [ دِ ] شادکننده ٔ دل . آنچه یا آنکه باعث شادی و نشاط و سرور شود

دل‌افروز: [ دِ اَ ] دلشادکننده . خرمی بخش .شادی بخش . مایه ٔ روشنی دل اعم از اشخاص یا اشیاء یا حالات و حرکات و کیفیات

شمع دل‌افروز: کنایه از محبوب و معشوق است

معنی بیت: در دوری و فراق تو ای محبوب و معشوق من که مایه شادی و نشاط و سرورم هستی، دلم آتش گرفته و سوخته است و بی قرار و مضطربم.

حافظ چه شد ار عاشق و رند است و نظرباز؟
بس طورِ عجبْ لازمِ ایّامِ شَباب است

رند: [ رِ / رَ ] مردم محیل و زیرک . منکری که انکار او از امور شرعیه از زیرکی باشد نه از جهل . هوشمند. باهوش . هوشیار

نظرباز: [ ن َ ظَ ] چشم چران . آنکه عادت به نظر کردن خوبان دارد. آنکه دیدن روی های خوب دوست دارد . نظربازان، خوبرویان را مظهر جلوه جمال خداوند می دانند و نگریستن در او را مباح می دانند

طورِ عَجَب: روش شگفت انگیز، حالت و شیوه شگفت

اَیّام شَباب: روزگار جوانی

معنی بیت: اگر حافظ عاشق و اهل عیش و عشرت و می و میخانه شده و از نظر کردن در خوبرویان لذت می برد مهم نیست، چرا که همه اینها لازمه و اقتضای روزگار جوانی است.

نویسنده: دکتر زند
آکادمی فن بیان

View Comments