غزل 17 حافظ: سینه از آتش دل در غم جانانه بسوخت

آموزش
لحن
دکلمه
مشاوره
رایگان
فن بیان
نقشه
راه
فن بیان

.

.
غزل 17 حافظ با سینه از آتش دل در غم جانانه بسوخت آغاز می شود. وزن غزل دل می رود سینه از آتش دل ، فعلاتن فعلاتن فعلاتن فعلن (رمل مثمن مخبون محذوف) می باشد. در ادامه می توانید متن کامل غزل و همچنین معنی لغات و شرح و تفسیر ابیات را مشاهده کنید. شرح و تفسیر برگرفته از کتاب شرح سودی بوسنوی بر حافظ ترجمه دکتر عصمت ستارزاده می باشد. ضمنا می توانید از فایل pdf متن، معنی و تفسیر غزل استفاده کنید.

آنچه در ادامه می خوانید:

1- متن فارس و انگلیسی غزل

2- دکلمه غزل

3- شرح و تفسیر غزل

4- معنی لغات

متن غزل 17 حافظ

سینه از آتش دل در غم جانانه بسوخت

آتشی بود در این خانه که کاشانه بسوخت

تنم از واسطۀ دوریِ دلبر بِگُداخت

جانم از آتشِ مِهْرِ رُخِ جانانه بسوخت

سوزِ دل بین که ز بس آتشِ اشکم، دلِ شمع

دوش بر من ز سرِ مِهْرْ چو پروانه بسوخت

آشنایی نه غریب است که دلسوزِ من است

چون من از خویش برفتم دلِ بیگانه بسوخت

خرقۀ زُهْدِ مرا آبِ خرابات بِبُرْد

خانۀ عقلِ مرا آتشِ میخانه بسوخت

چون پیالهْ دلم از توبه که کردم بِشْکست

همچو لاله جگرم بی مِی و خُمْخانه بسوخت

ماجرا کم کن و بازآ که مرا مردمِ چشم

خرقه از سر به درآورد و به شکرانه بسوخت

ترکِ افسانه بگو حافظ و مِی نوش دمی

که نخفتیم شب و شمع به افسانه بسوخت

دکلمه غزل 17 حافظ

دکلمه غزل سینه از آتش دل در غم جانانه بسوخت با صدای استاد حسین زند

شرح و تفسیر غزل 17 حافظ

سینه از آتش دل در غم جانانه بسوخت

آتشی بود در این خانه که کاشانه بسوخت

جانانه: کنایه از معشوق و مطلوب باشد که جان از اوست یا او جان من است . یار. نگار. دلدار. معشوق . معشوقه . عزیز

بسوخت: تباه شد . از بین رفت . عذاب کشید

خانه: در اینجا مراد دل است و خانه دل آتش گرفته است

کاشانه: خانه کوچک و محقر است که در اینجا اشاره به سینه دارد

معنی بیت: در غم فراق و وصال یار و دلبر زیبا و محبوبم خانۀ دلم آتش گرفته است و از آتش دلم، سینه ام سوخت و تباه شد.

تنم از واسطۀ دوریِ دلبر بِگُداخت

جانم از آتشِ مِهْرِ رُخِ جانانه بسوخت

واسطه: سبب، علت

دلبر: محبوب و معشوق

بگداخت: [ب ِ گ ُ ] بی نهایت نحیف و ضعیف شد . مراد آنکه بسیار لاغر و نحیف شدم

مِهْرْ: عشق، محبت، خورشید

معنی بیت: به خاطر غم فراق یار، به غایت ضعیف و نحیف و لاغر شدم و جانم هم از آتش عشق و محبت یار در رنج و عذاب است. البته اگر مهر را به معنای خورشید بگیریم معنا اینگونه می شود که جانم از آتش رخ یار سوخت.

آشنایی نه غریب است که دلسوزِ من است

چون من از خویش برفتم دلِ بیگانه بسوخت

آشنایی: یار، دوست، عاشق . ی در آشنایی یای وحدت و نکره است پس در دکلمه غزل آکسان روی “نا” است

نه غریب است: عجیب نیست

دلسوز: [ دِ ] مشفق . مهربان . غمخوار. خیرخواه . خیراندیش

من از خویش برفتم: از حال رفتم . بیهوش شدم

بیگانه: غریبه، ناشناس، ناآشنا

معنی بیت: عجیب نیست که دل یاران و دوستان برای من بسوزد و با من مهربانی و محبت کنند چرا که وقتی از غم و دردِ فراق و جداییِ یار از حال رفتم و بیهوش شدم دل غریبه ها هم برایم سوخت.

خرقۀ زُهْدِ مرا آبِ خرابات بِبُرْد

خانۀ عقلِ مرا آتشِ میخانه بسوخت

خِرْقِه: لباس ویژه درویشان

زُهْد: پارسایی، تقوا، پرهیزکاری

آبِ خَرابات: مراد شراب است

آتشِ میخانه: مراد شراب قرمز است

معنی بیت: با خوردن شراب، زهد و پارسایی ام از دست رفت و با مستی، هوش و عقلم زایل شد.

چون پیالهْ دلم از توبه که کردم بِشْکست

همچو لاله جگرم بی مِی و خُمْخانه بسوخت

پیاله: مراد جام شراب است

توبه: بازگشتن از گناه

لاله: گل لاله یا شقایق که دلیل سیاهی مرکز گل به آن لاله داغدار هم می گویند و شعرا از این ویژگی برای نشان دادن داغ و غم و اندوه بهره می برند.

مِی: شراب

خُمْخانه: میخانه، میکده، شرابخانه

معنی بیت: برای ترک شراب خواری و باده گساری، جام شراب را شکستم و توبه کردم. ولی در آرزوی شراب، جگرم چون شراب در خم، پخت و جوشید و من هلاک شدم.

ماجرا کم کن و بازآ که مرا مردمِ چشم

خرقه از سر به درآورد و به شکرانه بسوخت

ماجرا: سرگذشت . در اصطلاح وقتی بین دو دوست شکرآب می شود و کدورتی پیش می آید، هر کدام که طالب صلح و آشتی باشد پیراهن خود را درآورده به شکرانه صلح آتش می زند. ماجرا کم کن تلمیح به همین داستان است.

ماجرا کم کن و باز آ: گذشته ها را فراموش کن و برگرد .

مَرْدُمِ چشم: مردمک چشم . سیاهی چشم

به شکرانه: [ ش ُ ن َ / ن ِ ] . از روی حقشناسی . به دلیل رسیدن به مراد و آرزو نماز خواندن و به فقیران پول دادن

معنی بیت: گذشته ها را فراموش کن و بیا که به شکرانه شوق دیدار، اشک از چشمانم سرازیر شد.

به نظر می رسد منظور شاعر از به شکرانه سوختن مردمک چشم، ریختن اشک است. در واقع هر آنچه مایه سوزش و سوختن چشم شود باعث ریخت اشک هم می شود. حافظ سوزاندن خرقه برای آشتی و سوختن چشم و اشک شوق دیدار و وصال را در کنار یکدیگر آورده است.

ترکِ افسانه بگو حافظ و مِی نوش دمی

که نخفتیم شب و شمع به افسانه بسوخت

افسانه: [ اَ ن َ / ن ِ ]  سرگذشت و حکایات گذشتگان باشد.  قصه . داستان . حکایت . تمثیل . سرگذشت . (ناظم الاطباء). حکایت گذشتگان . فسانه نیز در این لغت است . اساطیر. حدیث . اسطاره . اسطوره . قصه و حکایت بی اصل و دروغ که برای قصدی اخلاقی یا تنها برای سرگرم کردن ساخته اند.

شمع به افسانه بسوخت: شمع بیهوده سوخت و تمام شد. هدر رفت

معنی بیت: حافظ دست از این سخنان مهمل و بی پایه و اساس بردار و شرابی بنوش که همه شب را به سخنان تو نخوابیدیم و چون این سخنان اصل و پایه ای نداشت این شمع هم بیهوده سوخت و تمام شد.

نویسنده: دکتر زند

آکادمی فن بیان

View Comments