| آموزش لحن دکلمه | مشاوره رایگان فن بیان | نقشه راه فن بیان |
|---|
.
.
غزل 16 حافظ با خمی که ابروی شوخ تو در کمان انداخت آغاز می شود. وزن غزل خمی که ابروی شوخ تو در کمان انداخت ، مفاعلن فعلاتن مفاعلن فع لان (بحر مجتث مثمن مخبون اصلم مسبغ) می باشد. در ادامه می توانید متن کامل غزل و همچنین معنی لغات و شرح و تفسیر ابیات را مشاهده کنید. در شرح و تفسیر از کتاب شرح سودی بوسنوی ، شرح حافظ دکتر خطیب رهبر، دکتر عبدالحسین جلالیان و شرح شوق دکتر حمیدیان بهره گرفته شده است. ضمنا می توانید از فایل pdf متن، معنی و تفسیر غزل 16 حافظ استفاده کنید.
1- متن غزل
2- دکلمه غزل
3- شرح و تفسیر غزل
4- معنی غزل و لغات
خمی که ابروی شوخ تو در کمان انداخت
به قصدِ جانِ منِ زارِ ناتوان انداخت
نبودْ نقشِ دو عالَم، که رنگِ اُلْفَت بود
زمانهْ طرحِ محبَّت نه این زمان انداخت!
به یک کِرِشْمِه که نرگس به خودفروشی کرد
فریبِ چشمِ تو صد فِتْنِه در جهان انداخت
شرابخورده و خُویکرده میروی به چمن
که آبِ رویِ تو آتش در ارغوان انداخت
به بزمگاهِ چمنْ دوشْ مستْ بُگْذَشتم
چو از دهانِ تواَم غُنچه در گُمان انداخت!
بنفشهْ طُرِّۀ مَفْتولِ خودْ گره میزد
صبا حکایتِ زلفِ تو در میان انداخت
زِ شرمِ آن که به رویِ تو نسبتش کردم
سَمَن به دستِ صبا خاک در دهان انداخت
من از وَرَع، مِی و مُطْرِب ندیدمی زین پیش
هوایِ مُغْبَچِگانَم در این و آن انداخت
کنون به آبِ مِیِ لَعْلْ خِرْقِه میشویَم
نَصیبۀ ازل از خود نمیتوان انداخت!
مگر گشایشِ حافظ در این خرابی بود
که بخششِ ازلش در مِیِ مُغان انداخت
جهان به کامِ من اکنون شود که دُوْرِ زمان
مرا به بندگیِ خواجۀ جهان انداخت
دکلمه غزل خمی که ابروی شوخ تو در کمان انداخت با صدای استاد حسین زند
خم: [ خ َ ] چینِ ابرو . آن قسمت از کمند که به گردن پیچیده شود . در فرهنگ عمید به معنای عشوه و ناز هم آمده است
خم انداختن ابرو در کمان: خم انداختن ابرو در کمان یا کشیدن آن و نشانه روی دقیق معشوق، نشانه اولین توجه معشوق به عاشق است. همچنین در فرهنگ اصطلاحات تصوف هم تیر به معنای توجه آمده است.
صدامعنایی فرایندی است که از نظر آوایی؛ صدای خاصی را توصیف، تقلید، شباهت سازی و ارائه می کند. مثال ساده آن میو میو است که مربوط به صدای گربه یا هاپ هاپ که مربوط به صدای سگ است. که به این کلمات انوماتوپیا می گویند. شاعران نیز از این تکنیک برای توصیف صدای خاصی در اشعار مانند کشیده شدن زه یا کمان و البته موارد دیگر استفاده می کنند.
به نظر می رسد سه بار تکرار واج خ در مصرع اول احتمالا برای افاده صوت کمان به هنگام کشیدن (خرت خرت) است. نمونه دیگر آن را می توان در بیت مشهور وصف تیراندازی رستم به اشکبوس در شاهنامه دید بدین مضمون که:
بَرو راست خم کرد و چپ کرد راست
خروش از خمِ چرخِ چاچی بخاست
شوخ: بی پروا، جسور، بی حیا، بیشرم، پررو، وقیح، گستاخ، بی ادب || هرزه، لوند، عشوه گر زیبا و جمیل و خوشگل و دلاویز، دلربا، لوند، افسونگر، فریبا
ابروی شوخ: منظور محبوب زیبایی است که با حرکات چشم و ابرویش عشوه گری و دلربایی می کند
زار: پریشان حال، ضعیف، ناتوان، نحیف
معنی بیت: تیر مژگانی که در کمان ابروی فریبا و دلربا و افسونگرت قرار گرفت و پرتاب شد به سمت قلبِ منِ عاشقِ ضعیفِ نحیف نشانه رفته بود. منظور آنکه اولین نگاه و توجه معشوق زیبا و فریبا که به با حرکات چشم و ابرو همراه است (و شاعر کشیده شدن ابروی معشوق را به زه شدن کمان تشبیه می کند)، برای عاشقی و سودایی من کافی بود.
نقش: [ ن َ ] صورت . تصویر. رسم . ترسیم . تمثال
طرح: [ ط َ ] شالوده . توجه به تفاوت معنای طرح، نقش و رنگ در فهم بهتر این بیت موثر است
رنگ: [ ر َ ] طرز. روش . خصلت . شیوه . صفت . رسم و آیین. در نسخه خانلری نقش الفت ثبت شده که به نظر می رسد با توجه به اینکه رنگ گویای حالت و اثر است مانند پریده رنگ یا شوریده رنگ، کلمه رنگ برای الفت که در نسخه قزوینی آمده مناسب تر است.
که: حرف ربط و در اینجا به معنای آنگاه است
الفت: [ اُ ف َ ] انس گرفتن و دوستی
زمانه: [ زَ ن َ / ن ِ ] روزگار. دهر
محبت: [ م َ ح َب ْ ب َ ] در دیوان حافظ فرقی بین عشق و محبت وجود ندارد و می توان آن ها را مترادف دانست
طرح انداختن: ایجاد کردن، به وجود آوردن، خلق کردن، ساختن
معنی بیت: قبل از آن که جهانی خلق شده باشد، رسم و آیین انس و دوستی بوده است. آفرینشِ شالوده و بنیانِ عشق و محبّت، قبل از آفرینش اجسام و اجرام بوده است. محتوای این بیت ازلیت و تقدم آفرینش عشق نسبت به خلق جهان و اجسام و اجرام است.
کرشمه: [ ک ِ رِ م َ / م ِ ] ناز و غمزه . چشمک و اشاره ٔ به چشم و ابرو . کرشمه به معنای ضرب شست نشان دادن هم آمده است.
نرگس: گیاهی از تیره نارسیسوس با 6 گلبرگ سپید و دایره زرد میانی و تیرگی قعر آن، حالت چشم را در ذهن متبادر می کند. به دلیل رنگ زرد میانی آن، چشم بیمار یا مست و خمار را به آن نسبت می دهند. به دلیل غرور و خودآرایی گل نرگس که در ادبیات ملل مختلف به آن اشاره شده، در روانشناسی به بیماری خودشیفتگی، نارسیسیم می گویند.
خودفروشی: [ خوَدْ / خُدْ ف ُ ] خودنمایی . کبرنمایی . خودستایی
فریب: [ ف ِ / ف َ ] در زبان پهلوی فرپ و همریشه است با فریفتن . عشوه و مکر و غافل شدن یا غافل کردن به خدعه || طلسم را هم میگویند چه فریب گاه جایی باشد که در آنجا طلسم بسته باشند
فِتْنِه: آشوب، بلوا، جنجال
معنی بیت: در مقابل یک ناز و غمزه گل نرگس که برای خودنمایی و خودستایی کرد، عشوه و مکر و خدعه چشمان تو صدگونه شور و غوغا در جهان به پا کرد. منظور آنکه معشوق می گوید ناز و کرشمه فقط برای من است و بس
خویکرده: عرق کرده . یکی از حالت های زیبایی معشوق در نزد قدما بوده است و آن حالتی است که در اثر مستی، چهره، عرق می کرده است و اگر با خشم و غضب هم همراه می شد دیگر زیباییش صدچندان می شد.
آبِ روی: مجاز از طراوت و تازگی چهره . درخشش یا تلالو چهره
ارغوان: درختی باشد بغایت سرخ و رنگین || رنگ قرمز. سرخ . ارغوانی || چهره ٔ گلگون . رخ سرخ رنگ || در مورد اینکه آب روی معشوق آتش در ارغوان انداخته ، لازم به ذکر است که ارغوان را دارای طبیعت آتشین می دانسته اند و در ادبیات بسیاری آن را همراه آتش می آوردند. || چهره گلگون و سرخ رنگ معشوق هنگامی که شراب نوشیده و مست شده است و عرق کرده است به ارغوان تشبیه شده است.
معنی بیت: وقتی مست کرده ای و صورتت عرق کرده است و به باغ می روی، از انعکاس و تلالوِ رنگِ سرخ ِچهرۀ مست و عرق کرده ات، گل های درخت ارغوان هم سرخ به نظر می آید. منظور آنکه سرخی گل درخت ارغوان به خاطر توست.
بزمگاه چمن: بزم به مجلس عیش و باده گساری گویند و بزمگاه جایی است که مجلس در آن برگزار می شود و در اینجا مجلس باده گساری در باغ برگزار شده است
دوش: دیشب
گمان: [ گ ُ / گ َ ] در اوستائی ظاهراً ویمانه (گمان ). قیاس با اوستایی ویمنوهیه شود. پهلوی گومان ، کردی و افغانی عاریتی و دخیلی گومان ، بلوچی گوان و پارسی باستان ویمانه . ظن . وهم . احتمال . شک . شبهه . رای . اندیشه . فرض . تصور. ظن و حدس و فکری که از روی یقین نباشد
بنفشه: [ ب ُ / ب ِ / ب َ ن َ ش َ / ش ِ ] گیاهی بهاری که دارای گلهای کبود و معطر است که شکل آن صورت و عارض جانان را در ذهن متبادر می کند.
طره: کناره هر چیز . موی تابیده شده کنار پیشانی
مفتول: [ م َ ] تاب داده ، تافته شده
صبا: باد صبا که پیام آور بین عاشق و معشوق است
معنی بیت: دیشب که برای رفتن به مجلس عیش و نوش و باده گساری از باغ گذشتم، با دیدن غنچه های گل، خیال و تصور لب و دهان تو در ذهن من زنده شد و همزمان با دیدن بنفشه های پیچان که از وزش باد بهاری به هم گره می خوردند، گویی باد صبا بوی زلف گره گیر نگار را با خود می آورد و تصویر زیبای گیسوان تابدار تو در خیالم مجسم شد.
شرم: عبور
نِسْبَت کردن: مانند کردن . سنجیدن . قیاس گرفتن
سمن: [ س َ م َ ] گلی است خوشبو و سپید و آنرا یاسمن و یاس نیز گویند
خاک در دهان انداختن: کنایه از پشیمانی عظیم نمودن
معنی بیت: گل یاسمن از اینکه او را از نظر سپیدی با چهره مهوشِ تو مقایسه و مانند کردم، اظهار پشیمانی و شرمندگی کرد. مراد آنکه یاسمن گفت سپیدیِ من کجا و سپیدیِ روی ماهگون یار کجا
وَرَع: پرهیزگاری، باز ایستادن از گناه || ورع قناعت به اندکی حلال و حفظ مال از آفات و ترک لذات است از شهوات
مِی و مُطْرِب: منظور مجلس باده گساری و عیش و نوش و ساز و آواز و موسیقی و دیدار زیبارویان است.
هوای: میل، ولع
مغبچه: [ م ُ ب َ چ َ / چ ِ ] پسر بچه ای که در میکده ها خدمت کند و به حریفان شراب می دهد
معنی بیت: من پیش از این به دلیل زهد و پارسایی که داشتم خبری از می و مطرب و مجلس عیش و نوش و ساز و آواز و موسیقی و دیدار زیبارویان نداشتم. میل و هوس دیدار ساقیان و شاهدان و زیبارویان مرا به میکده کشاند.
مِیِ لَعْل: شراب سرخ
خرقه: [ خ ِ ق َ / ق ِ ] لباس مخصوص درویشان
خرقه به می شستن: ترک زهد کردن و عشق اختیار کردن
نَصیبۀ اَزَل: قسمت ازلی، سرنوشت محتوم
معنی بیت: اکنون ترک زهد و زاهدی کردم و راه عشق و باده برستی را برگزیدم که سرنوشت محتوم و ازلی است و نمی توان از آن فرار کرد.
مگر: قید تاکید به معنای یقینا و قطعا
گشایش: [ گ ُ ی ِ ] توضیح، تبیین
خَرابی: بیخودی، مستی
بخشش: [ ب َ ش ِ ] تقسیم . قسمت کردن . بخش کردن
بخشش ازلی: قسمت و سرنوشت ازلی
مِیِ مُغان: شرابی که مغان و محافظان آتشکده درست می کردند
معنی بیت: همانا توضیح و تبیین قطعیِ مستی و باده نوشیِ حافظ این است که آن به اختیار من نبوده است و در قضا و قدر ازلی چنین حکم شده بود که من میگسار و باده نوش باشم.
کام: مراد و مقصد. مقصود. منظور. خواهش . آرزو . مطلوب . خواست
دور زمان: [ دَ زَ/ دُ زَ ] گردش روزگار
بندگی: [ ب َ دَ / دِ ] غلامی ، خدماکاری، نوکری
خواجۀ جهان: وزیر بزرگ عالم، مقصود خواجه قوام الدین وزیر شاه شیخ ابواسحاق است
معنی بیت: حالا دیگر دنیا به وفق مرادم است چرا که گردش روزگار مرا به بندگی و خدمت عاصف عهد، وزیر بزرگ عالم خواجه قوام الدین درآورد. دکتر حمیدیان در شرح شوق می گوید به نظر می رسد بعد از اوج و عزت عارفانه و شاعرانه، بیت آخر صرفا مدحی میانمایه و زایده ای برغزل است به قولی خواجه روغن ریخته را نذر امام زاده کرده است.
نمونه سخنرانی درباره انسان خندان توسط دکتر زند در سری نشست های ماهانه آکادمی فن…
رویداد 6 آکادمی فن بیان در فرهنگسرای ارسباران در اردیبهشت ماه 1402 برگزار شده است.…
رویداد 5 مربوط به همایش آکادمی فن بیان در اسفند ماه 1401 در خانه شعر…
View Comments
👏