غزل 14 حافظ: گفتم ای سلطان خوبان رحم کن بر این غریب

آموزش
لحن
دکلمه
مشاوره
رایگان
فن بیان
نقشه
راه
فن بیان

.
غزل 14 حافظ با گفتم ای سلطان خوبان رحم کن بر این غریب آغاز می شود. وزن غزل گفتم ای سلطان خوبان ، فاعلاتن فاعلاتن فاعلاتن فاعلات (بحر رمل مثمن مقصور) می باشد. در ادامه می توانید متن کامل غزل و همچنین معنی لغات و شرح و تفسیر ابیات را مشاهده کنید. در شرح و تفسیر از کتاب شرح سودی بوسنوی ، شرح حافظ دکتر خطیب رهبر، دکتر عبدالحسین جلالیان و شرح شوق دکتر حمیدیان بهره گرفته شده است. ضمنا می توانید از فایل pdf متن، معنی و تفسیر غزل 14 حافظ استفاده کنید.

آنچه در ادامه می خوانید:

1- متن غزل

2- دکلمه غزل

3- شرح و تفسیر غزل

4- معنی غزل و لغات

متن غزل 14 حافظ

گفتم: ای سلطانِ خوبان رحم کن بر این غریب
گفت: در دنبالِ دل، رَهْ گم کُنَد مسکینْ غریب

گفتمش: مَگْذَر زمانی. گفت معذورم بدار
خانه‌پروردی چه تاب آرَد غمِ چندین غریب؟

خفته بر سنجابِ شاهی نازنینی را چه غم؟
گر زِ خار و خاره سازد بستر و بالینْ غریب

ای که در زنجیرِ زلفت جانِ چندین آشناست
خوش فتاد آن خالِ مِشکین بر رخِ رنگینْ غریب

می‌نماید عکسِ مِیْ در رنگ و رویِ مَهْوَشَت
همچو برگِ ارغوان بر صفحۀ نسرینْ، غریب

بس غریب افتاده است آن مورِ خَطْ گِرْدِ رُخَت
گر چه نَبْوَد در نگارستانْ خَطِ مشکینْ غریب

گفتم: ای شامِ غریبانْ طُرِّۀ شبرنگِ تو
در سحرگاهان حذر کن چون بنالد این غریب

گفت: حافظ، آشنایان در مقامِ حیرتند
دور نَبْوَد گر نشیند خسته و غمگینْ غریب

دکلمه غزل 14 حافظ

دکلمه غزل گفتم ای سلطان خوبان رحم کن بر این غریب با صدای استاد حسین زند

شرح و تفسیر غزل 14 حافظ

گفتم: ای سلطانِ خوبان رحم کن بر این غریب
گفت: در دنبالِ دل، رَهْ گم کُنَد مسکینْ غریب

سلطانِ خوبان: سرآمد زیبایان، پادشاه خوبرویان

غریب: [ غ َ ] دور افتاده از وطن، مسافر دور از یار و دیار

ره گم کند: راه گم کردن . [ گ ُ ک َ دَ ] مصدر مرکب است به معنی گمراه شدن . از راه بدر شدن . از راه بیکسو افتادن . به بیراهه افتادن . در شرح سودی ره گم کردن را به معنای از اعتدال خارج شدن گرفته است

مسکین: [ م ِ ] درمانده، بیچاره

معنی بیت: گفتم ای شاه خوبرویان و سرآمد زیبارویان، بر این عاشقِ آواره و سرگردانِ دور از دیار و وطن، ببخش و رحم کن. گفت هر درمانده آواره ای که از پی دل می رود راه سلامت را گم می کند و از اعتدال خارج می شود و به بلای عشق دچار می شود. خلاصه کلام آنکه عاشق، همیشه آواره و سرگردان است.

گفتمش: مَگْذَر زمانی. گفت معذورم بدار
خانه‌پروردی چه تاب آرَد غمِ چندین غریب؟

مَگْذَر زمانی: زود نرو . اندکی صبر کن

معذور: [ م َ ] دارای عذر و دارای بهانه و آنکه عذر و بهانه ٔ وی پذیرفته باشد. آنکه عذری دارد.

خانه‌پرورد: [ ن َ / ن ِ پ َرْ وَ ] خانه پرور. آنکه در خانه پرورش یافته باشدو سرد و گرم روزگار نچشیده . به کنایه یعنی نازپرورده .امروزه اصطلاح نازک نارنجی هم در مورد آن به کار می رود . سایه پرور هم به همین معناست:
در عرق مسکین لباسی شد ز مهر گرم من
بود چون گل سایه پرور طاقت گرما نداشت

تاب آوردن: [ وَ دَ ] صبوری کردن . تحمل کردن . طاقت آوردن

معنی بیت: به معشوق گفتم لحظه ای درنگ کن و زود نرو و غم فراق و آوارگی و عاشقی من را ببین. در پاسخ گفت نازپرورده ای چون من چگونه طاقت غم عاشقان آواره و سرگردان را داشته باشد؟ پاسخ معشوق استفهام انکاری است به این معنا که منی که نازپرورده و عزیزکرده هستم و جز راحتی و آسایش چیز دیگری ندیدم نمی توانم غم کسی را تحمل کنم.

خفته بر سنجابِ شاهی نازنینی را چه غم؟
گر زِ خار و خاره سازد بستر و بالینْ غریب

سنجابِ شاهی: [ س ِ / س َ ] بالش یا خوابگاهی که از پوست نرم سنجاب برای پادشاهان درست می کردند. بستر پادشاهی. خوابگاه پادشاهی

نازنین: [ زَ ] صفت نسبی است به معنای معشوق لطیف و ظریف

خار: به فارسی مطلق فلز را گویند. سنگ خارا . در عربی خار به معنای تیغ گیاه است و یا هر چیز نوک تیزی که شبیه تیغ گیاه باشد

خاره: سنگ خارا یا خاره . [ س َ گ ِ رَ / رِ ] نوعی از سنگ سخت است

معنی بیت: معشوق لطیف و ظریفی که همیشه در بستر نرم شاهانه خوابیده است چه غم دارد از عاشق آوارۀ درمانده ای که تشکش خار و بالشش سنگ است. مَخْلَصِ کلام آنکه معشوقی که در نهایت رفاه و آسایش است و لای پر قو بزرگ شده است از درد و بلا و غم و اندوه عاشق سرگردان و آواره چه می داند.

ای که در زنجیرِ زلفت جانِ چندین آشناست
خوش فتاد آن خالِ مِشکین بر رخِ رنگینْ غریب

در نسخ دیگر به جای جان، جای آمده است: ای که در زنجیر زلفت جای چندین آشناست

زُلْف: [ زُ ] این لغت در اصل زُلَف است و در عربی جمع زلفه است و به معنای پاره شب است. شعرای فارسی عربی دان، از جهت سیاهی با سکون لام آن را به معنای موی سیاهی که از کنار گوش محبوبان آویزان می شود گفته اند.

خوش فتاد: خوش افتادن مصدر مرکب است به معنای مناسب قرار گرفتن

خال مشکین: خال سیاه . مشکین همیشه به صورت ایهام در دیوان حافظ به معنای خوشبویی و رنگ سیاه به کار رفته است. آنچه ما امروز مِشکی می گوییم در قدیم مُشکی به معنای سیاه می گفتند. در شاهنامه می خوانیم:
اگر غم ز دریاست خشکی کنیم
همه چادر خاک مُشکی کنیم

رُخِ رنگین: چهره زیبا . زیبارو

غریب: [ غ َ ] عجیب . شگفت

معنی بیت: ای معشوق و محبوبی که عاشقانِ بسیاری جان در راهِ سلسلۀ گیسویِ تو داده اند، چقدر آن خال سیاه در چهره زیبایت تناسب دارد. مراد آنکه خال سیاه زیبایی چهره ات را صدچندان کرده است.

می‌نماید عکسِ مِیْ در رنگ و رویِ مَهْوَشَت
همچو برگِ ارغوان بر صفحۀ نسرینْ، غریب

در نسخ دیگر به جای رنگ و روی، رنگِ روی آمده است: می نماید عکس می در رنگِ رویِ مهوشت

مَهْوَش: ماه گونه . صورت چون ماه . بسیار زیبا

ارغوان: [ اَ غ َ ] درختی باشد بغایت سرخ و رنگین ، طبیعت آن سرد و خشک است ، اگر از بهار آن شربتی سازند و بخورند رفع خمار کند و چوب آنرا بسوزانند بر ابرو مالند موی برویاند و سیاه برآید

نسرین: [ ن َ ] نام گلی است معروف و آن سفید و کوچک و صدبرگ می باشد و از جنس گل سرخ است

غَریب: شگفت انگیز

معنی بیت: پرتو انعکاس شراب سرخ بر چهره سپید ماه گونه ات که به غایت زیباست چون گلبرگ سرخ رنگ ارغوان بر صفحه سپید گل نسرین، عجیب و شگفت انگیز است.

بس غریب افتاده است آن مورِ خَطْ گِرْدِ رُخَت
گر چه نَبْوَد در نگارستانْ خَطِ مشکینْ غریب

مورِ خط: کنایه از سیاهی ناشی از رویش موهای اولیه در صورت یا کنار گوش است . موهای نورسته . در قدیم گرد آمدن مورچگان را از نظر رنگ به رویش موهای نورسته تشبیه کرده اند. از ادیب صابر می خوانیم:
ور رهگذار مور نه بر آب و آتش است
خط را به گرد عارض رنگین تو چه کار؟

نگارستان: نگارستان . [ ن ِ رِ ] جای نقش و نگار. محل پرنقش و تصویر

خَطِ مشکین: خط سیاه . خط سیاه عارض خوبان مزلف

غریب: شگفت انگیز

معنی بیت: درست است که در هنر نقاشی، استفاده از خط مشکی متداول است و عجیب نیست ولی خطِ سیاهِ ناشی از موهای نورسته چهره ات، بسیار شگفت آور و زیباست.

گفتم: ای شامِ غریبانْ طُرِّۀ شبرنگِ تو
در سحرگاهان حذر کن چون بنالد این غریب

شام غریبان: [ م ِ غ َ ] شب مردم غریب و از یار و دیار دور افتاده . شام مسافران که وحشتناک می باشد بخصوص در مفلسی

طُرِّۀ شَبْرَنْگ: موی سیاه کنار پیشانی

غریب: مسافر دور از یار و دیار

معنی بیت: گفتم ای معشوقی که سیاهی گیسوان تو چون تاریکی و ظلمتِ شبِ عاشقانِ دور از یار و دیار است، از گریه و زاری این عاشقِ آواره و درمانده هنگام سحر دوری کن که دعای سحری نافذ و گیرا است.

گفت: حافظ، آشنایان در مقامِ حیرتند
دور نَبْوَد گر نشیند خسته و غمگینْ غریب

َمقامِ حِیْرَت: از مراحل سلوک که در آن عارف خود را سرگشته می‌یابد

معنی بیت: ای حافظ، آشنایان و سالکان دیرینه راه عشق، هنوز در مقام یرتند و واصل نشده اند، پس بعید و شگفت نیست که عاشقی آواره و سرگردان مانند تو درمنده و خسته باشد.

نویسنده: دکتر زند
آکادمی فن بیان

View Comments