| آموزش لحن دکلمه | مشاوره رایگان فن بیان | نقشه راه فن بیان |
|---|
.
.
غزل 126 حافظ با جان بی جمال جانان میل جهان ندارد آغاز می شود. وزن غزل جان بی جمال جانان ، مفعول فاعلاتن مفعول فاعلاتن (مضارع مثمن اخرب) می باشد. در ادامه می توانید متن کامل غزل و همچنین معنی لغات و شرح و تفسیر ابیات را مشاهده کنید. شرح و تفسیر برگرفته از کتاب شرح سودی بوسنوی بر حافظ ترجمه دکتر عصمت ستارزاده می باشد. ضمنا می توانید از فایل pdf متن، معنی و تفسیر غزل 126 حافظ استفاده کنید.
1- متن غزل
2- دکلمه غزل
3- شرح و تفسیر غزل
4- معنی غزل و لغات
جانْ بی جمالِ جانان میلِ جهان ندارد
هر کس که این ندارد حَقّا که آن ندارد
یا من خبر ندارم یا او نشان ندارد
دردا که این مُعَمّا شرح و بیان ندارد
ای سارِوان فروکَش کاین رَهْ کَران ندارد
بشنو که پندِ پیران هیچَتْ زیان ندارد
مست است و در حَقِ او کس این گمان ندارد
در گوشِ دِلْ فروخوان تا زَرْ نَهان ندارد
کان شوخِ سَرْبُریده بَنْدِ زبان ندارد
زیرا که چون تو شاهی کس در جهان ندارد
→ غزل شماره 125: شاهد ان نیست که مویی و میانی دارد
← غزل شماره 126: روشنی طلعت تو ماه ندارد
دکلمه غزل جان بی جمال جانان میل جهان ندارد با صدای استاد حسین زند
جان: روح و روان
جَمالِ جانان: زیبایی معشوق
این و آن: مرجع این، جمال جانان و مرجع آن، جان است
حَقّا: [ ح َق ْ قا ] به خدا قسم
معنی بیت: روح و روان آدمی بدون مشاهدۀ صورت زیبای معشوق، علاقه ای به این جهان ندارد. به خدا قسم کسی که معشوق ندارد جان ندارد و مرده است. حافظ در غزل دیگری در همین مضمون می فرماید: هر آن کسی که در این حلقه نیست زنده به عشق | بر او نمرده به فتوای من نماز کنید
دِلْسِتان: [ دِ س ِ ] معشوق . دلبر. دلبند. زیبا. زیباروی
نشانی: اثری، ردّی
نشان: نمونه
معنی بیت: نشان و اثری از جمال و زیبایی معشوق در زیبارویان دیگر ندیدم. یا من دلبری دیگر شبیه او را ندیدم یا او هیچ مثل و مانند و همتایی ندارد.
شبنمی: [ ش َ ن َ ] ژاله . قطرات ریزه ٔ آب که در شبهای مرطوب بر زمین ریزد. منظور کوچکترین تعلقات به غیر معشوق و جانان است
در این ره: در راه عشق
بَحْرِ آتَشین: دریای آتش . منظور مانع و سد حرکت در راه عشق است
دردا: [ دَ ] کلمه ٔ افسوس و حسرت یعنی آه ، دریغا، وای ، حیف و افسوس
معما: [ م ُ ع َم ْ ما ] پوشیده شده . || نابینا کرده شده . کلامی که دلالت کند بر اسمی به طریق رمز و ایما وچیستان
معنی بیت: در راه عشق یک دانه شبنم یعنی کوچکترین تعلق به غیر جانان مانند دریایی از آتش مانع وصال می شود. دریغ و افسوس که طریق عشق قابل شرح و بیان نیست و فقط کسانی که طعم آن را چشیده باشند این حال را درک می کنند.
فراغت: [ ف َ غ َ ] فرصت، مهلت، مجال . آسایش و آرامی و استراحت . ضد گرفتاری از کار و شغل . آسودگی . آرامش
سرمنزل: [ س َ م َ زِ ] منزل . مسکن . مقام . بمعنی جای فرودآمدن کاروان
فروکش: [ ف ُ ک َ / ک ِ ] بار و بنه را بیافکن و پایین بیاور . کنایه از اقامت کردن و منزل کردن است
ساروان: [ رْ / رِ ] شتردار . قافله سالار . مراد سالک راه عشق است
کاین ره: منظور از ره، راه عشق است
کران: [ ک َ ] انتها
معنی بیت: ای ساربان کاوران عشق، این راه انجام و سرانجامی ندارد. بار خود را پایین آور و هر جا که هستی اقامت گزین و آسایش و راحتی امروز خود را به بهای وصال جانان از دست مده.
چَنْگِ خمیده قامَت: سازی است مشهور که سر آن خمیده است و تارها دارد. در عهد ساسانی ، چنگ معروفترین و محبوبترین سازها بوده است . در شاهنامه مکرر نام آن آمده و نکیسا موسیقیدان معروف دربار خسروپرویز در نواختن آن مهارت تام داشته است . تا آنجا که منابع موجود نشان میدهد این ساز در اصل در ایران و عراق رواج داشته و ارتباط آن با ملل خاورمیانه مسلم است
می خوانَدَت: دعوت می کند
عشرت: [ ع ِ رَ ] معاشرت کردن . خوش زندگانی کردن با هم . خوشگذرانی
پیران: سالخورده . کلان سال . خمیدگی قامت پیران و سالخوردگان به خمیدگی چنگ تشبیه شده است.
هیچَت زیان ندارد: برای تو هیچ ضرری ندارد
معنی بیت: پند و نصیحت پیران و سالخوردگان را که مانند آواز چنگ تو را به مصاحبت و معاشرت و شادی و سرور دعوت می کند گوش کن که برای تو هیچ ضرری ندارد.
طَریق: راه و روش
رندی: [ رِ ] رند بودن . زیرکی و غداری و نیرنگ سازی
محتسب: داروغه، مامور امر به معروف و نهی از منکر
در حَقِ او: در درستی و راستی او . حقّ با تشدید ق درست است ولی به ضرورت وزن ق در حق بدون تشدید خوانده می شود.
گمان: [ گ ُ / گ َ ] ظن . وهم . احتمال . شک . شبهه . رای . اندیشه . فرض . تصور. ظن و حدس و فکری که از روی یقین نباشد و با لفظ بردن و بستن و داشتن و افتادن مستعمل است
معنی بیت: راه و روش رندی و زیرکی را از داروغه شهر بیاموز که با اینکه خودش مامور امر به معروف و نهی از منکر است، مست است و کسی در درستی او هم شک نمی کند.
گنج قارون: گنج قارون . [ گ َ ج ِ ] گنج روان . گنجی که قارون از زر و سیم فراهم آورده بود و بزرگی و فراوانی آن قوم موسی را بشگفتی انداخت. قارون جاهطلب، بخیل، حسود و بسیار ثروتمند بود، آنچنانکه چند تن زورمند زیر بار کلیدهای مخازن و دفاتر حساب اموالش زانو میزدند. هرچند او را اندرز میدادند که به مال دنیا مغرور نشود، و آن را در راه خیر مردم صرف کند، نمیپذیرفت.
وی در پرداخت زکات بُخل ورزید و عاقبت حیلهای اندیشید تا موسی را با سلاح تهمت مغلوب کند. پس با زنی تبهکار تبانی کرد تا وی در حضور قوم از موسی تظلم کند و او را به زنا متهم سازد. چون صبح فرارسید، قارون در مجمع بنیاسرائیل رو به موسی کرد و گفت: آیا در تورات وارد نشده که زانی را باید سنگسار کرد؟ موسی گفت: آری. قارون گفت: پس تو به حکم تورات و فتوای خودت باید سنگسار شوی، زیرا با فلان زن زنا کردهای. موسی زن را احضار کرد و او را قسم داد تا حقیقت امر را در حضور قوم بیان کند. زن گفت: آنچه قارون میگوید تهمت و افتراست، و من گواهی میدهم که قارون دروغگوست. آنگاه موسی دربارهٔ او نفرین کرد و خدا زلزلهای سخت پدیدآورد و زمین «قارون، خانه و گنجش» را به کام خود کشید.
بر باد دادن: نابود ساختن . تلف کردن
فروخواندن: [ ف ُ خوا /خا دَ ] (مصدر مرکب ) خواندن . قرائت کردن
زر: طلا
معنی بیت: داستان گنج قارون را که به دعای موسی علیه السلام، خود و همه خزائنش در زمین فرو رفت و نابود شد را برای معشوق بگو تا چهره درخشان و زیبای چون طلایش را از ما پنهان نکند.
رقیب: مراقب و نگهبان معشوق . به اصطلاح امروز بِپّا و بادیگارد معشوق که زاغ کسی را چوب زند که مراقب حرکات دیگری باشد.
شوخ: بی حیا. بیشرم . بی آزرم . پررو. وقیح . گستاخ . بی ادب . هرزه . لوند. دریده . سخت روی . فضول . وقاح . سمج
سَرْبُریده: [ س َ ب ُ دَ / دِ ] سرجداشده . که سر وی از تن بریده باشند . کنایه از آدم پست و فرومایه و ناکس است . البته سربریده صفت برای شمع هم هست که دائما باید سر آن را برید تا نور بهتری دهد
شوخ سربریده: فضول پست و فرومایه
بند زبان ندارد: اختیار زبانش را ندارد . رازنگهدار نیست. زبانش لق است
معنی بیت: راز عشق خود را بر محافظ و نگهبان معشوق فاش نکن که آن فضولِ ناکس و فرومایه، اختیار زبانش را ندارد و راز تو را نزد همگان فاش می کند.
بنده: اسیر، مطیع، فرمانبردار . آفریده، مخلوق
معنی بیت: کسی در جهان عاشقی چون حافظ ندارد و کسی هم در جهان معشوق شاهواری چون تو ندارد. خلاصه کلام اینکه چنین عاشقی، شایسته چنین معشوقی هم هست.
نویسنده: دکتر زند
نمونه سخنرانی درباره انسان خندان توسط دکتر زند در سری نشست های ماهانه آکادمی فن…
رویداد 6 آکادمی فن بیان در فرهنگسرای ارسباران در اردیبهشت ماه 1402 برگزار شده است.…
رویداد 5 مربوط به همایش آکادمی فن بیان در اسفند ماه 1401 در خانه شعر…
View Comments
🎼❤️