غزل 11 حافظ: ساقی به نور باده برافروز جام ما

آموزش
لحن
دکلمه
مشاوره
رایگان
فن بیان
نقشه
راه
فن بیان

.

.
غزل 11 حافظ با ساقی به نور باده برافروز جام ما آغاز می شود. وزن غزل دل می رود ز دستم ، مفعول فاعلات مفاعیل فاعلن (مضارع مثمن اخرب مکفوف محذوف) می باشد. در ادامه می توانید متن کامل غزل و همچنین معنی لغات و شرح و تفسیر ابیات را مشاهده کنید. شرح و تفسیر برگرفته از کتاب شرح سودی بوسنوی بر حافظ ترجمه دکتر عصمت ستارزاده می باشد. ضمنا می توانید از فایل pdf متن، معنی و تفسیر غزل 11 استفاده کنید.

آنچه در ادامه می خوانید:

1- متن غزل

2- دکلمه غزل

3- شرح و تفسیر غزل

4- معنی لغات

متن غزل 11 حافظ

ساقی به نورِ باده برافروز جامِ ما

مُطْرِب بگو که کارِ جهان شد به کامِ ما

ما در پیالهْ عکسِ رخِ یار دیده‌ایم

ای بی‌خبر زِ لَذّتِ شُرْبِ مدامِ ما

هرگز نمیرد آن که دلش زنده شد به عشق

ثبت است بر جَریدۀ عالمْ دوامِ ما

چندان بُوَد کِرِشْمِه و نازِ سَهی قَدان

کآید به جلوهْ سروِ صنوبرخُرامِ ما

ای باد اگر به گلشنِ اَحباب بگذری

زنهار، عرضه ده بَرِ جانانْ پیامِ ما

گو: نامِ ما زِ یاد به عَمْدا چه می‌بَری

خود آید آن که یاد نیاری ز نامِ ما

مستی به چشمِ شاهدِ دلبندِ ما خوش است

زان رو سپرده‌اند به مستی، زمامِ ما

ترسم که صَرْفِه‌ای نَبَرَد روزِ بازخواست

نانِ حلالِ شیخ، زِ آبِ حرامِ ما

حافظ زِ دیدهْ دانۀ اشکی همی‌فشان

باشد که مرغِ وصل کند قصدِ دامِ ما

دریایِ اخضرِ فلک و کشتیِ هِلال

دکلمه غزل 11 حافظ

دکلمه غزل ساقی به نور باده برافروز جام را با صدای استاد حسین زند

شرح و تفسیر غزل 11 حافظ

ساقی به نورِ باده برافروز جامِ ما

مُطْرِب بگو که کارِ جهان شد به کامِ ما

ساقی: آن که در مجلس باده‌گساری باده در ساغر بریزد و به دست باده‌نوشان بدهد . مرشد و پیر کامل که به مریدان فیض دهد

نورِ باده: کنایه از صفوت و خالص بودن شراب است

برافروز: روشن کن

مطرب: نوازنده، خواننده، رقاص

معنی بیت: ای ساقی جام مرا با شراب صاف و خالص پر کن. خوانندگان و نوازندگان بنوازند و بخوانند که دنیا به کام ماست.

ما در پیالهْ عکسِ رخِ یار دیده‌ایم

ای بی‌خبر زِ لَذّتِ شُرْبِ مدامِ ما

پیاله: کاسه کوچک

رخ: صورت

شرب مدام: شراب خوردن دائم و همیشگی

معنی بیت: ای کسی که از شراب خواری دائمی ما خبر نداری بدان که علت آن است که ما در نور شراب، تصویر صورت جانان و محبوب خود را می بینیم.

هرگز نمیرد آن که دلش زنده شد به عشق

ثبت است بر جَریدۀ عالمْ دوامِ ما

جریدۀ عالم: اضافه بیانی است. جریده به معنای کتاب، صحیفه ، دفتر است. سودی در مورد جریده می گوید دفتر بزرگی است با کاغذ نازک که به شکل بادبزن چیده می شود و از دو جانب خوانده می شود.

دوام: ثبات و بقا، ابدیت

معنی بیت: عاشق هرگز نمی میرد و در دفتر عالم، قصه عشق ما برای همیشه می ماند.

چندان بُوَد کِرِشْمِه و نازِ سَهی قَدان

کآید به جلوهْ سروِ صنوبرخُرامِ ما

کرشمه و ناز: اشاره با چشم و ابرو؛ غمزه، حرکات دل‌انگیز چشم و ابروی زیبا‌رویان.غنج و دلال

سَهی قدان: سهی به معنای راست و بلند است . دلبرانی که قامت موزون و متناسب دارند

جلوه: نشان دادن و نمودن خود به کسی . عرض جمال

سرو صنوبرخرام: معشوقی که با ناز و کرشمه و دلبری راه می رود. هم سرو و هم صنوبر مجازا به معنای معشوق است. منظور از صنوبر، صنوبری یا به شکل صنوبر است. از آنجا که درخت صنوبر مخروطی و کله قندی شکل است و قلب هم مخروطی است از صنوبر مجازا معنای معشوق استنباط می شود. خرام هم به فتح، ضم و کسره اول درست است (خَرام، خُرام، خِرام) و به رفتاری می گویند که از روی ناز و سرکشی و زیبایی و تکبر باشد.

معنی بیت: زمانی که یار و دلبر راست قامت ما که با کمال ناز و زیبایی و سرکشی راه می رود و خود را نمایان کند دیگر ناز و عشوه و شیوه معشوقه های موزون قامت و متناسب اندام به چشم نمی آید.

ای باد اگر به گلشنِ اَحباب بگذری

زنهار، عرضه ده بَرِ جانانْ پیامِ ما

گو: نامِ ما زِ یاد به عَمْدا چه می‌بَری

خود آید آن که یاد نیاری ز نامِ ما

گلشن: باغ، گلستان

احباب: دوستان

بَرِ: نزد

جانان: معشوق، محبوب، روی زیبا، دلکش، نازنین، شاهد

عمدا: از روی قصد

معنی بیت: ای باد صبا اگر از مجلس دوستان و یاران گذشتی البته پیغام ما را به معشوق و محبوب زیبا رویم برسان و بگو چرا می خواهی نام و یاد ما را از روی عمد و قصد فراموش کنی. روزی می رسد که من مُردم و دیگر نام من به خاطرت نمی رسد.

مستی به چشمِ شاهدِ دلبندِ ما خوش است

زان رو سپرده‌اند به مستی، زمامِ ما

شاهد: مجازا به معنای معشوق و محبوب است

خوش: در اینجا پسندیده، مقبول

مستی: در خوانش و دکلمه این واژه هم ی را می توانید نکره در نظر بگیرید که آکسان روی هجای مست قرار می گیرد و هم می توانید یای نسب در نظر بگیرید که در دکلمه آکسان روی هجای تی قرار می گیرد.

زِمام: منظور زمام اختیار ما یا عنان اختیار ما است. مهار شتر و رسن و طنابی که در چوب بینی شتر بندند و به فتح ز خطاست.

معنی بیت: به چشم محبوب و معشوقی که مالک دل ماست، مستی پسندیده و مقبول است. از آنجا که محبوب ما مستانه و خمار چشم است ما هم اختیار و عنان زندگی خود را به شراب و مستی سپرده ایم.

ترسم که صَرْفِه‌ای نَبَرَد روزِ بازخواست

نانِ حلالِ شیخ، زِ آبِ حرامِ ما

صرفه ای نبرد: در این بیت به معنای زیادتی نمی کند، بیشتر نیست. در اصطلاح فارسی صرفه به معنای زیاده است. در زمان های قدیم وقتی پول طلا را خرد می کردند در ازای آن یک یا دو ریال اضافه می گرفتند که به آن صرفه می گفتند.

روز بازخواست: قیامت

نان حلال: کنایه از نان وقف است که اکثر مشایخ در خانقاه ها و زوایا (اتاق های مخصوص شیوخ) نان وقف می خوردند.

آب حرام: شراب

معنی بیت: می ترسم که روز قیامت شرابِ حرامِ ما از نانِ حلالِ شیخ، فضیلت و پاداش بیشتری داشته باشد.

حافظ زِ دیدهْ دانۀ اشکی همی‌فشان

باشد که مرغِ وصل کند قصدِ دامِ ما

دیده: چشم

همی فشان: بریز، نثار کن

وصل: وصال، رسیدن به محبوب و هم‌آغوشی با وی

معنی بیت: حافظ اشکی بریز شاید معشوق اشک تو را ببیند و دلش به رحم آید و در تو نظری کند.

دریایِ اخضرِ فلک و کشتیِ هِلال

هستند غرقِ نعمتِ حاجی قِوامِ ما

دریای اخضر فلک و کشتی هلال: آسمان به دریا و هلال ماه به کشتی تشبیه شده است. اخضر به معنای سبز رنگ است. خواجه در جای دیگری هم که می گوید “مزرع سبز فلک دیدم و داس مه نو” همین رنگ سبز را برای آسمان به کار می برد. به نظر می رسد که در میانِ متون نظم فارسی، از قرن 5 تا 10، نشانه ای از رنگ آبی بدیده نمی شود. گو اینکه رنگ آبی به نوعی از رنگ سبز اطلاق می شده است. همچنین در بوستان، گلستان و غزلیات سعدی، مثنوی معنوی و دیوان شمس مولوی و همچنین در خمسه نظامی و شاهنامه فردوسی نشانه ای از رنگ آبی وجود ندارد.

تحقیقات دیویداف

برای پاسخ به این پرسش، تحقیقات و پژوهش‌های بسیاری صورت گرفته است اما یکی از قانع‌کننده‌ترین آنها در سال 2006 توسط “جولز دیویداف”(Jules Davidoff)، روانشناس دانشگاه “گولداسمیت”(Goldsmiths) لندن به چاپ رسید. دیویداف و گروهش، با قبیله “هیمبا”(Himba) در نامیبیا کار کردند. در زبان این قبیله، هیچ واژه‌ای برای رنگ آبی و هیچ تشخیص واقعی میان رنگ های سبز و آبی وجود نداشت. این پژوهش‌ها نشان می‌دهند که احتمالا اجداد ما، تا زمانی که واژه‌ای برای رنگ آبی نداشتند، آن را تشخیص نمی‌داده‌اند و یا به طور دقیق‌تر، هرگز آن را نمی‌دیده‌اند.

حاجی قوام: حاجی قوام . [ قِ ق َ ]  یعنی قوام الدین حسن تمغاجی . از وزرای شاه شیخ ابواسحاق در زمان امارت خاندان اینجو در فارس است. وی محصل مالیات دیوانی بود  در عهد شاه شیخ ابواسحاق حاجی قوام منزلت بسیار یافت و ندیم و مشاور شاه گردید. در محاصره ٔ شیراز از طرف امیر مبارز که شش ماه طول کشید، روزی شاه شیخ از وی پرسید مهم ما و مظفر بکجا خواهد رسید حاجی قوام گفت تا من زنده ام انهدام بجلال مقام تو راه نخواهد یافت ولی درهمان اوان یعنی روز ششم ربیعالاول سال 754 حاجی فوت کرد. مؤلف حبیب السیر آرد که وی جهت مبالغه در اشاعه ٔ خیر و احسان انگشت نمای مرد و زن بود. وی یکی از ممدوحین خواجه حافظ است.

معنی بیت: دریای اخضر فلک و کشتی هلالی آن، یعنی حتی افلاک و نجوم هم غرق نعمت حاجی قوام ما هستند. مراد مبالغه نسبت به ولینعمتی حاجی قوام است.

نویسنده: دکتر زند
آکادمی فن بیان

View Comments