در این مقاله، متن، تحلیل، معنی و دکلمه شعر سرگذشت از احمد شاملو با صدای زیبا و دلنشین احمد شاملو و استاد حسین زند بنیانگذار آموزش سخنوری حرفه ای و فن بیان در کشور را می شنویم.
دکلمه شعر نو یکی از مهمترین و موثرترین تمرین های فن بیان برای آموزش لحن در فن بیان است. برای رسیدن به لحن درست و دقیق در فن بیان، این تمرین می تواند سخن آموزان و هنرجویان فن بیان و سخنرانی را با چالش های جدی فن بیان و تکنیک های لحن روبرو کند.
همچنین می توانید به مقاله و ویدئوی تمرین دکلمه شعر نو برای آشنایی بیشتر با آموزش دکلمه مراجعه کنید.
۱- فایل صوتی دکلمه شعر با صدای استاد حسین زند
۲- فایل صوتی دکلمه شعر با صدای احمد شاملو
۳- ویدیوی دکلمه شعر تو را دوست می دارم
۴- متن شعر
۵- معنی لغات شعر
دانلود فایل صوتی دکلمه شعر سرگذشت با صدای استاد حسین زند
سایۀ ابری شدم بر دشتها دامن کشاندم1:
خارکَن2 با پُشتۀ2 خارش به راه افتاد
عابری خاموش، در راهِ غبارآلوده با خود گفت:
₍₍ ــ هه! چه خاصیت که آدم سایۀ یک ابر باشد! ₍₍
کفترِ چاهی4 شدم از بُرجِ ویران پَرکشیدم:
برزگر5 پیراهنی بر چوب، رویِ خِرمنش6 آویخت
دشتبان، بیرونِ کلبه، سایبانِ چشمهایش کرد دستش را و با خود گفت:
₍₍ ــ هه! چه خاصیت که آدم کفترِ تنهای بُرجِ کهنهیی باشد؟ ₍₍
آهویِ وحشی شدم از کوه تا صحرا دویدم:
کودکان در دشتْ بانگی7 شادمان کردند
گاریِ خُردی8 گذشت، ارابهرانِ9 پیر با خود گفت:
₍₍ ــ هه! چه خاصیت که آدم آهویِ بیجفتِ دشتی دور باشد؟ ₍₍
ماهیِ دریا شدم نیزارِ غوکانِ10 غمین11 را تا خلیجِ دور پیمودم.
مرغِ دریایی غریوی12 سخت کرد از ساحلِ متروک13
مردِ قایقچی14 کنارِ قایقش بر ماسۀ مرطوب با خود گفت:
₍₍ ــ هه! چه خاصیت که آدم ماهیِ ولگردِ دریایی خموش و سرد باشد؟ ₍₍
□
کفترِ چاهی شدم از بُرجِ ویران پَرکشیدم
سایۀ ابری شدم بر دشتها دامن کشاندم
آهویِ وحشی شدم از کوه تا صحرا دویدم
ماهیِ دریا شدم بر آبهایِ تیره راندم.
دَلْقِ15 درویشان به دوش افکندم و اوراد16 خواندم
یارِ خاموشان شدم بیغولههایِ17 راز، گشتم.
هفت کفشِ آهنین پوشیدم و تا قاف18 رفتم
مرغِ قافْ افسانه بود، افسانه خواندم بازگشتم.
خاکِ هفت اقلیم را افتان و خیزان درنوشتم
خانۀ جادوگران را در زدم، طَرْفی19 نبستم.
مرغِ آبی را به کوه و دشت و صحرا جُستم و بیهوده جُستم
پس سَمَنْدَر20 گشتم و بر آتشِ مردم نشستم.
احمد شاملو – 1330
1- دامن کشاندن: خرامیدن با ناز . راه رفتن با ناز
2- خارکن/xārkan/: کسی که کارش کندن خار از بیابان و فروختن آن است؛ خارکش.
3- پشته/pošte/: باری که آن را به پشت بتوان برداشت؛ پشتواره؛ کولهبار.
4- کفتر چاهی: کبوتر چاهی: نوعی کبوتر با پرهای کبود و خاکستری که معمولاً بهطور دستهجمعی در چاههای بیرون آبادیها و بقاع و مزارهای امامان و امامزادگان بهسر میبرند.
5- برزگر/barz[e]gar/:کشاورز؛ زارع.
6- خرمن/xa(e)rman/: (کشاورزی) محصول دروشده و ویهمریخته که هنوز نکوبیده و کاه آن را جدا نکردهاند . [مجاز] تودۀ چیزی.
7- بانگ/bāng/: آواز . فریاد . بانگ زدن: (مصدر لازم) . فریاد زدن . آواز برآوردن . خواندن یا راندن کسی از روی خشم و غضب.
8- خُرد: کوچک
9- ارابه ران/’arrāberān/: رانندۀ ارابه .
10- غوکان: وزغ ، غوک و قورباغه
11- غمین/qamin/: غمگین؛ غمناک؛ اندوهگین
12- غریو/qariv/: غریویدن . (اسم) فریاد؛ خروش؛ بانگ بلند . (اسم) بانگ و فریاد از روی خشم
13- متروک/matruk/: گذاشتهشده؛ واگذاشتهشده؛ واگذاشته . بیرونق . رها، واگذاشته، ول . متروکه، ویران، خالی از سکنه ≠ آباد، مسکون . خراب، خرابه ≠ آباد
14- قایقچی/qāyeqči/: قایقران.
15- دلق/dalq/: خرقه؛ پوستین؛ جامۀ درویشی؛ لباس ژنده و مرقع که درویشان به تن میکنند.
16- اوراد/’o[w]rād/: وِرد . ادعیه، اذکار
17- بیغوله/beyqule/: کنج؛ گوشه . بیراهه . گوشۀ خانه . ویرانه . گوشهای دور از مردم.
18- قاف/qāf/: در افسانهها، کوهی که میپنداشتند سیمرغ بر فراز آن آشیانه داشته:
گاه خورشید و گهی دریا شوی
گاه کوه قاف و گه عنقا شوی (مولوی: ۱۹۶)
چنان پهن خوان کَرَم گسترد
که سیمرغ در قاف روزی خورد (سعدی۱: ۳۴).
قافتاقاف: [قدیمی، مجاز] سرتاسر جهان؛ کرانتاکران.
19- طرفی/tarfi/: بهره ای؛ فایده ای.
20- سمندر/samandar/: (زیستشناسی) جانوری با دم بلند و دست و پای کوتاه شبیه مارمولک که در آب و خشکی زندگی میکند و در مکانهای تاریک و مرطوب به سر میبرد.[قدیمی] جانوری افسانهای که درون آتش زندگی می کند:
به دریا نخواهد شدن بط غریق
سمندر چه داند عذابالحریق (سعدی۱: ۱۰۳).
دانلود فایل صوتی دکلمه شعر سرگذشت با صدای استاد حسین زند
به زودی …
سایۀ ابری شدم بر دشتها دامن کشاندم1:
خارکَن2 با پُشتۀ2 خارش به راه افتاد
عابری خاموش، در راهِ غبارآلوده با خود گفت:
₍₍ ــ هه! چه خاصیت که آدم سایۀ یک ابر باشد! ₍₍
کفترِ چاهی4 شدم از بُرجِ ویران پَرکشیدم:
برزگر5 پیراهنی بر چوب، رویِ خِرمنش6 آویخت
دشتبان، بیرونِ کلبه، سایبانِ چشمهایش کرد دستش را و با خود گفت:
₍₍ ــ هه! چه خاصیت که آدم کفترِ تنهای بُرجِ کهنهیی باشد؟ ₍₍
آهویِ وحشی شدم از کوه تا صحرا دویدم:
کودکان در دشتْ بانگی7 شادمان کردند
گاریِ خُردی8 گذشت، ارابهرانِ9 پیر با خود گفت:
₍₍ ــ هه! چه خاصیت که آدم آهویِ بیجفتِ دشتی دور باشد؟ ₍₍
ماهیِ دریا شدم نیزارِ غوکانِ10 غمین11 را تا خلیجِ دور پیمودم.
مرغِ دریایی غریوی12 سخت کرد از ساحلِ متروک13
مردِ قایقچی14 کنارِ قایقش بر ماسۀ مرطوب با خود گفت:
₍₍ ــ هه! چه خاصیت که آدم ماهیِ ولگردِ دریایی خموش و سرد باشد؟ ₍₍
□
کفترِ چاهی شدم از بُرجِ ویران پَرکشیدم
سایۀ ابری شدم بر دشتها دامن کشاندم
آهویِ وحشی شدم از کوه تا صحرا دویدم
ماهیِ دریا شدم بر آبهایِ تیره راندم.
دَلْقِ15 درویشان به دوش افکندم و اوراد16 خواندم
یارِ خاموشان شدم بیغولههایِ17 راز، گشتم.
هفت کفشِ آهنین پوشیدم و تا قاف18 رفتم
مرغِ قافْ افسانه بود، افسانه خواندم بازگشتم.
خاکِ هفت اقلیم را افتان و خیزان درنوشتم
خانۀ جادوگران را در زدم، طَرْفی19 نبستم.
مرغِ آبی را به کوه و دشت و صحرا جُستم و بیهوده جُستم
پس سَمَنْدَر20 گشتم و بر آتشِ مردم نشستم.
احمد شاملو – 1330
1- دامن کشاندن: خرامیدن با ناز . راه رفتن با ناز
2- خارکن/xārkan/: کسی که کارش کندن خار از بیابان و فروختن آن است؛ خارکش.
3- پشته/pošte/: باری که آن را به پشت بتوان برداشت؛ پشتواره؛ کولهبار.
4- کفتر چاهی: کبوتر چاهی: نوعی کبوتر با پرهای کبود و خاکستری که معمولاً بهطور دستهجمعی در چاههای بیرون آبادیها و بقاع و مزارهای امامان و امامزادگان بهسر میبرند.
5- برزگر/barz[e]gar/:کشاورز؛ زارع.
6- خرمن/xa(e)rman/: (کشاورزی) محصول دروشده و ویهمریخته که هنوز نکوبیده و کاه آن را جدا نکردهاند . [مجاز] تودۀ چیزی.
7- بانگ/bāng/: آواز . فریاد . بانگ زدن: (مصدر لازم) . فریاد زدن . آواز برآوردن . خواندن یا راندن کسی از روی خشم و غضب.
8- خُرد: کوچک
9- ارابه ران/’arrāberān/: رانندۀ ارابه .
10- غوکان: وزغ ، غوک و قورباغه
11- غمین/qamin/: غمگین؛ غمناک؛ اندوهگین
12- غریو/qariv/: غریویدن . (اسم) فریاد؛ خروش؛ بانگ بلند . (اسم) بانگ و فریاد از روی خشم
13- متروک/matruk/: گذاشتهشده؛ واگذاشتهشده؛ واگذاشته . بیرونق . رها، واگذاشته، ول . متروکه، ویران، خالی از سکنه ≠ آباد، مسکون . خراب، خرابه ≠ آباد
14- قایقچی/qāyeqči/: قایقران.
15- دلق/dalq/: خرقه؛ پوستین؛ جامۀ درویشی؛ لباس ژنده و مرقع که درویشان به تن میکنند.
16- اوراد/’o[w]rād/: وِرد . ادعیه، اذکار
17- بیغوله/beyqule/: کنج؛ گوشه . بیراهه . گوشۀ خانه . ویرانه . گوشهای دور از مردم.
18- قاف/qāf/: در افسانهها، کوهی که میپنداشتند سیمرغ بر فراز آن آشیانه داشته:
گاه خورشید و گهی دریا شوی
گاه کوه قاف و گه عنقا شوی (مولوی: ۱۹۶)
چنان پهن خوان کَرَم گسترد
که سیمرغ در قاف روزی خورد (سعدی۱: ۳۴).
قافتاقاف: [قدیمی، مجاز] سرتاسر جهان؛ کرانتاکران.
19- طرفی/tarfi/: بهره ای؛ فایده ای.
20- سمندر/samandar/: (زیستشناسی) جانوری با دم بلند و دست و پای کوتاه شبیه مارمولک که در آب و خشکی زندگی میکند و در مکانهای تاریک و مرطوب به سر میبرد.[قدیمی] جانوری افسانهای که درون آتش زندگی می کند:
به دریا نخواهد شدن بط غریق
سمندر چه داند عذابالحریق (سعدی۱: ۱۰۳).
نمونه سخنرانی درباره انسان خندان توسط دکتر زند در سری نشست های ماهانه آکادمی فن…
رویداد 6 آکادمی فن بیان در فرهنگسرای ارسباران در اردیبهشت ماه 1402 برگزار شده است.…
رویداد 5 مربوط به همایش آکادمی فن بیان در اسفند ماه 1401 در خانه شعر…
View Comments
عالی ✨
وااااقعا بینظیر است
فقط در کنار اینها میشه لطفا موسیقی بی کلامی که استاد در دکلمه استفاده میکنند را هم ضمیمه این مورد کنید تا ما هم ازش استفاده ببریم