| آموزش لحن دکلمه |
مشاوره رایگان فن بیان |
نقشه راه فن بیان |
|---|
.
.
غزل 134 حافظ با بلبلی خون دلی خورد و گلی حاصل کرد آغاز می شود. وزن غزل بلبلی خون دلی خورد ، فعلاتن فعلاتن فعلاتن فعلن (رمل مثمن مخبون محذوف) می باشد. در ادامه می توانید متن کامل غزل و همچنین معنی لغات و شرح و تفسیر ابیات را مشاهده کنید. شرح و تفسیر برگرفته از کتاب شرح سودی بوسنوی بر حافظ ترجمه دکتر عصمت ستارزاده می باشد. ضمنا می توانید از فایل pdf متن، معنی و تفسیر غزل 134 حافظ استفاده کنید.
آنچه در ادامه می خوانید:
1- متن غزل
2- دکلمه غزل
3- شرح و تفسیر غزل
4- معنی غزل و لغات
متن غزل 134 حافظ
بلبلی خونِ دلی خورد و گُلی حاصل کرد
بادِ غیرت به صَدَشْ خار، پریشاندل کرد
طوطیی را به خیالِ شِکَری دِلْ خوش بود
ناگَهَش سیلِ فنا نقشِ اَمَل، باطل کرد
قُرَّةُالْعینِ من آن میوهٔ دل یادش باد
که چه آسان بِشُد و کارِ مرا مشکل کرد
ساروانْ بارِ من افتاد، خدا را مددی
که امیدِ کَرَمَمْ هَمْرَهِ این مَحْمِل کرد
رویِ خاکیّ و نَمِ چشمِ مرا خوار مدار
چرخِ فیروزهْ طَرَبْخانه از این کَهْگِل کرد
آه و فریاد که از چشمِ حسودِ مَهِ چرخ
در لَحَد، ماهِ کمانابرویِ مَنْ منزل کرد
نَزَدی شاهرُخ و فوت شد امکانْ حافظ
چه کنم؟ بازیِ ایّامْ مرا غافل کرد
→ غزل شماره 133: صوفی نهاد دام و سر حقه باز کرد
← غزل شماره 135: چو باد عزم سر کوی یار خواهم کرد
دکلمه غزل 134 حافظ
دکلمه غزل بلبلی خون دلی خورد و گلی حاصل کرد با صدای استاد حسین زند
شرح و تفسیر غزل 134 حافظ
بلبلی خونِ دلی خورد و گُلی حاصل کرد
بادِ غیرت به صَدَشْ خار، پریشاندل کرد
بلبل: [ ب ُ ب ُ ] هزاردستان . مرغی است معروف و خوش الحان . استعاره از خود شاعر است
خون دلی خورد: خون دل خوردن [ ن ِ دِ خوَرْ / خُرْ دَ ] مصدر مرکب و به معنای رنج بردن و سعی بسیار کردن است
گلی حاصل کرد: گلی به دست آورد. کنایه از پرورش فرزند است.
غیرت: [ غ ِ رَ/غ َ رَ ] رشک حسد. رقابت . تعصب . محافظت از ناموس . در اصطلاح تصوف قطع تعلق نظر محبوب از غیر یا قطع تعلق نظر به غیر محبوب
پریشاندل: [ پ َ دِ ] صفت مرکب است به معنای پریشان خاطر. آشفته خاطر
معنی بیت: بلبل رنج فراوان می برد و سعی بسیار می کند تا به گلی دست پیدا کند. ولی باد خزان گل را پرپر می کند و فقط خار آن را باقی می گذارد که در جگر فرو می رود و مایه پریشان خاطری و آشفته دلی می شود.
در این بیت خواجه اشاره به مرگ فرزندش می کند که چون خاری در دل است و خاطرش را آشفته کرده و در جای دیگری می فرماید:
دلا دیدی که آن فرزانه فرزند
چه دید اندر خم این طاق رنگین
به جای لوح سیمین در کنارش
فلک بر سر نهادش لوح سنگین
در سه بیت اول حافظ از مصائب و مشکلاتی که در راه رسیدن و پرورش فرزندش تحمل کرده و در سه بیت بعدی از پریشان خاطری و درماندگی و غم از دست داده فرزندش می گوید و در نهایت در بیت آخر همه این مشکلات را به گردن چرخ و فلک و بازی روزگار می اندازد.
طوطیی را به خیالِ شِکَری دِلْ خوش بود
ناگَهَش سیلِ فنا نقشِ اَمَل، باطل کرد
طوطیی: استعاره از خود شاعر است. طوطی شکری کنایه از شاعر شیرین گفتار است
شکری: بسیار شیرین . استعاره از فرزندش است
سیل فنا: کنایه از مرگ است
نقش امل باطل کرد: آرزو را نقش بر آب کرد. آرزو را از بین برد.
معنی بیت: من که دلم به فرزندم خوش بود و چه آرزوها که برای او نداشتم. ولی مرگ فرزندم را امان نداد و همه آرزوهایی که برایش داشتم نقش بر آب کرد.
قُرَّةُالْعینِ من آن میوهٔ دل یادش باد
که چه آسان بِشُد و کارِ مرا مشکل کرد
قُرَّةُالْعین: [ ق ُرْ رَ تُل ْ ع َ ] آنچه بدان خنکی چشم دست دهد. به مجاز، نور چشم ، و به فرزند می گویند
میوۀ دل: کنایه از فرزند است
آسان بِشُد: به آسانی از دست رفت . به راحتی مرد
معنی بیت: یادش به خیر آن نور چشم و فرزند دلبندم که چه ساده و آسان از دستم رفت و روزگارم را سیاه کرد.
ساروانْ بارِ من افتاد، خدا را مددی
که امیدِ کَرَمَمْ هَمْرَهِ این مَحْمِل کرد
ساروان: [ رْ / رِ ] اسم مرکب بمعنی ساربان است که شتردار باشد. شتربان . اینجا مراد از ساربان دوست و رفیق صادق است که مایه تسلی خواجه در مرگ فرزندش بوده است.
بار من افتاد: کنایه از اینکه فرزندم مرد
خدا را مددی: به خاطر خدا کمکم کن
محمل: [ م َ م ِ ] کجاوه که بر شتری بندند و هودج و این صیغه ٔ اسم ظرف است از حمل بالفتح که به معنی بار برداشتن است . بارگیر. تخت روان . عماری . مهد. هودج
که امیدِ کَرَمَم هَمْرَهِ این مَحْمِل کرد: که فقط امید به لطف و بزرگواری تو دوست صادق و برزگوار، مایه تحمل این مصیبت شده است
معنی بیت: ای دوست و یار عزیز به خاطر خدا کمکم کن و مایه تسلی خاطرم باش که من فقط به امید لطف و مهربانی و بزرگواری تو می توانم این مصیبت را تحمل کنم.
رویِ خاکیّ و نَمِ چشمِ مرا خوار مدار
چرخِ فیروزهْ طَرَبْخانه از این کَهْگِل کرد
رویِ خاکی: چهره گردآلود . صورت خاک گرفته . اشاره به رسمی است که در هنگام عزا خاک بر سر و صورت خود می ریختند
نَمِ چشم: اشک چشم
خوار مدار: حقیر مشمار . تحقیر نکن
چَرْخِ فیروزه: کنایه از آسمان آبی یا چرخ فلک و خداوند است
طَرَبْخانه: عشرتکده، جای شادی . طرب از واژگانی است که معنای متضاد دارد و هم به معنای شادی و هم به معنای اندوه و سوگ به کار رفته است. مراد از طربخانه، جهان و هر آنچه در آن است که سرانجامش مرگ و سوگ و عزا است.
کَهْگِل: کاهگل . گل مخلوط با کاه برای اندود کردن بام و دیوار. در این بیت مراد ترکیب آب چشم و خاک صورت است که می شود کاه گل
معنی بیت: به خاکی که بر چهره ام نشسته و آب چشمانم به دیده تحقیر نگاه مکن که خداوند انسان و جهان را از این خاک و آب آفریده است.
آه و فریاد که از چشمِ حسودِ مَهِ چرخ
در لَحَد، ماهِ کمانابرویِ مَنْ منزل کرد
آه: آوازیست که برای نمودن درد و رنج و الم و اسف و اندوه از سینه برآرند. دردا. افسوس
فریاد: [ ف َرْ ] اسم است و در زبان پهلوی فری یات به معنی دوست و تکیه و اتکاء و نیز فرهات به معنی یاری ، در فارسی باستان ظاهراً فرزاتی مرکب از پیشاوند فرا و دا که به معنی پیش بردن است ، در افغانی و ترکی فِریاد و رویهم به معنی یاری خواستن با آواز بلند و شکایت با آوای رساست
مَهِ چَرْخ: ماه آسمان
لَحَد: قبر، گور
ماه کمانابرویِ من: چشم و بروی کمانی فرزندش از زیبایی به ماه تشبیه شده است. کنایه از فرزند زیبا است
منزل کرد: ساکن شد، اقامت کرد
معنی بیت: ماه آسمان با همه عاشق کشی و دلبری و فروغ و روشنایی اش به زیبایی فزرندم حسادت می کرد. آه از غم از دست دادن فرزنم، کمکم کنید و به فریادم برسید که از حسادت و رشک ماه به زیبایی فرزندم بود که اکنون او در گورش آرمیده است.
نَزَدی شاهرُخ و فوت شد امکانْ حافظ
چه کنم؟ بازیِ ایّامْ مرا غافل کرد
شاهرخ: [ رُ ] اِسم مرکب است و نام دو مهره ٔ شطرنج یکی شاه و دیگری رخ . اصطلاح شاهرخ در شطرنج به معنای کیش دادن شاه است به طوری که همزمان رخ حریف هم در معرض زدن قرار می گیرد. به عبارتی حریف مجبور است که شاهش را حرکت دهد و رخش را هم از دست بدهد.
نزدی شاهرخ: شاه را کیش دادی و رخ را نزدی . کنایه از اینکه فرصت را از دست دادی و کار را به نتیجه نرساندی
فوت شد امکان: فرصت از دست رفت
بازیِ اَیّام: بازی روزگار، بازی زمانه
معنی بیت: حافظ وقت را غنیمت نشمردی و کار را به انجام نرساندی و فرصت از دست رفت. چه می توان کرد که بازی تقدیر مرا فریب داد. در تفسیر سودی آمده است که ای حافظ شاهرخ نزدی و امکان فوت شد یعنی اگر پسرت را زودتر زن می دادی الان اولادی داشت که لااقل می توانستی با او تسلی خاطر پیدا کنی.

☹️